کاشان فردا ـ در سال ۱۳۰۶ صحبت از تاجگذاری رضا شاه میشود. «ارباب تفضلی» در کاشان، ضمن اینکه بزاز بوده، کارگاه قالیبافی هم داشته است. از دربار، یک قالی با عرض و طول بسیار زیاد که بنواند سرسرای کاخ مرمر را بپوشاند، به کاشان سفارش میدهند.
دوستانی که با قالیبافی آشنایی دارند، میدانند؛ طول قالی هر چه زیاد باشد مشکل ندارد، اما عرض قالی از حدی که گذشت دیگر دار قالی کشش ندارد.
ارباب تفضلی ۱۰ دار قالی کنار هم قرار میدهد، و هر کدام بخشی از این قالی را میبافند و در نهایت آن مرحوم قالیهای جدابافته را کنار هم میگذارد و در همدیگر رفو میکند و این قالی یکپارچه را برای کاخ مرمر تهیه میکند.
این یک شاهکار بزرگ از ارباب تفضلی در سالهای نخست سده معاصر است که برای او شهرتی بهوجود میآورد.
بیشتر بخوانیم:
+ تا ارباب بود، کارگران با جان و دل کار میکردند
در همان زمانها، جمعی از مردم کاشان میخواهند سفر حج بروند. رسم است کسی که میخواهد حج مشرف شود، قبل از آن از دوستان و آشنایان حلالیتطلبی میکند. چند نفری از اینها تکتک نزد ارباب تفضلی که آنروزها به میرزاحسن تفضلی معروف بوده میروند که از ایشان حلالباش بطلبند.
ارباب به آنها میگوید: چرا شما تکتک میآیید؟ شما هفتاد هشتاد نفرید، من توصیه میکنم بعد از نماز مغرب و عشا همگی جمع شوید مسجد جامع، همگی آنجا از همه حلالباش بطلبید و اینقدر راه نیفتید دور شهر برای حلالیتطلبی. همه قبول میکنند.
آقای تفضلی از نظر تکنیکهای متقاعدسازی بینظیر بود. شما کافی بود کنار او بنشینید تا با اقیانوسی از اطلاعات روبهرو شوید. اینها هرچهقدر موفقیت بهدست آورند از شناخت جامعه خودشان بود.
در آن شامگاه موعود که هم جمع میشوند. با چند پرسش مثلا میگوید: مش رجب فلانی را میشناسید؟ همه میگویند: بله! خدا رحمتش کنه. میپرسد بچههاش کجا هستند؟ میگویند مثلا تهران و اصفهان و بندعباس و … همینجور ۱۰ تا اسم را ردیف میکند که آنها میشناختند. بعد میپرسد: هیچ از خودتان پرسیدهاید که چرا اینها کاشان نماندند؟ جواب میدهند چون کار نیست. میپرسد: چه کسی باید کار ایجاد کند؟ خوب معلوم است پولدارها. بعد میگوید: شما مستطیع نیسیتد. وقتی هسایه شما بیکار است، و همسایه دیگر شما نمیتواند بچهاش را بفرستد مدرسه، تو نمیتوانی بروی مکه.
ولوله در جمع میافتد. تاثیرگذار بود. میپرسند: آمیرز حسن! چکار باید بکنیم؟ میگوید: بروید یک کاخانه بیاورید کاشان. من قول میدهم ۲ سال دیگر همه شما پولدارتر بشوید و بروید مکه. همه قبول میکنند و پولی جمع میشود. اما چه کسی برود کارخانه را بیاورد؟ خود ارباب را مامور میکنند.
در آن زمان پارچهای در ایران بسیار مصرف داشت، بهنام دبیت حاج علیآکبری. شلوارهای مشکی پاچهگشاد همه از این پارچه بود. این علیاکبری را نفضلی میشناخت که ایرانیالاصل است اما در بمبئی هند است.
ارباب میرود بمبئی این علیاکبری را پیدا میکند برایش میگوید که تو ایرانیالاصلی ما تا کی بیاییم پارچه انگلیسی و … بخریم؟ ما میخواهیم صاحب کارخانه شویم. آنها هم یک سری ماشینآلات مناسب پیدا میکنند و خریداری میکنند و اولین ماشینآلات نساجی وارد کاشان میشود و در منطقه آران و بیدگل نصب میشود و کار خود را آغاز میکند. که بعدها تا ۳۰ هزار نفر کارگر از آن نان میخورد و دو سال بعد از آن هم همه سرمایهگزاران پولدار میشوند و به حج مشرف میشوند.
کانال کاشان
سلام ممنون از سایت خوبتون
من دانشجوی دانشگاه کاشانم و دارم یک پژوهشی راجع به نساجی کاشان انجام میدم این مطالبی که از گفته ی دکتر فرهنگ بود نظر من رو جلب کرد امکانش هست از اطلاعات بیشتری از دکتر فرهنگ به من بدید یا ایمیل ایشون تا بتونم ازشون کمک بگیرم؟
پیشاپیش از پاسخ شما ممنونم