کاشان فردا – این روزها بحث حمایت چین از ایران در برابر کشورهای غربی به بحث روز سیاست خارجی تبدیل شده است. آیا چین در برابر تحریمهای احتمالی تازه در برابر غرب ایستادگی خواهد کرد؟
آیا رهبران اروپایی به خصوص فرانسویها که این روزها مرتب به پکن سفر میکنند، سرانجام این کشور را برای موافقت با نظراتشان همراه میکنند؟ برای به دست آوردن پاسخ این پرسشها و مهمتر از همه اینکه آیا الگوی توسعه چین که به چنین قدرتی در جهان دست یافته مناسب برای ایران هست یا نه، باید چین را بیشتر و بهتر شناخت.
دکتر محمود سریعالقلم استاد دانشگاه در ایران و از چهرههای مطرح تئوریک در مباحث دیپلماتیک، در گفتوگو با دیپلماسی ایرانی به این پرسشها پاسخ داده است.
سیاست خارجی چین را چگونه تعریف میکنید؟
سنگ بنای تحولات سیاسی و اقتصادی چین را چوئنلای که زمان مائو نخست وزیر بود، گذاشت. وی معتقد بود چین باید قدرتمند باشد و تضادهای چین را از سطح امنیتی به سطح سیاسی در عرصه بینالمللی رساند. به این معنا که هیچ کشوری نباید احساس خطر امنیتی نسبت به چین داشته باشد.
خلاصهی سیاست خارجی چین در دوره جدید؛ نخست تغییر سطح اختلافات امنیتی به سطح اختلافات سیاسی، دوم؛ بهرهبرداری از امکانات اقتصادی نظام بینالملل، سوم؛ بر اساس گفته بنشاوهینگ، چین به دنبال صلح با نظام بینالملل است. آنها در پی همزیستی مسالمتآمیز با همه کشورها ضمن حفظ اختلافات سیاسی هستند.
یکی از کشورهایی که چین همیشه با آن اختلاف نظر داشتند استرالیا بود. امروزه سالانه 1 میلیارد دلار گاز استرالیا به چین صادر میشود. چینیها در پی آغاز روابط خوب با اتحادیه اروپا هستند.
کانون نظری و استراتژیک چین، کسب قدرت اقتصادی است و اینکه حداقل در منطقه آسیا جایگاه نخست را داشته باشند.
چینیها امروزه یک سوم قدرت اقتصادی ژاپن را دارند و یک هفتم اقتصاد آمریکا را. در مقایسه با سه کشور امریکا، آلمان و ژاپن که رویهمرفته 55 درصد اقتصاد جهانی را در دست دارند، چینیها راهی طولانی تا تعیینکنندهبودن قواعد نظام بینالملل در پیش دارند.
از نظر فناوری هنوز راهی طولانی دارند تا حتی به سطح کشورهای رده دوم اتحادیه اروپا برسند.
پس بیشتر در پی اجرای سیاست افزایش و حفظ قدرت هستند تا نمایش آن؟
بله هنوز به سطح قاعدهسازی در سطح جهانی نرسیدهاند. اما میتوانیم بگوییم که آینده آسیا را چین رقم خواهد زد. چین کشور مهمی است اما توان تاثیرگذاری آن فقط در منطقه خودش است.
سیاست خارجی چین در خاورمیانه را چگونه ارزیابی میکنید؟
خاورمیانه برای چین بهخاطر منابع انرژی این منطقه اهمیت دارد. نزدیک به 14 درصد واردات نفت چین از ایران است، و 17 درصد از عربستان. بنابراین خاورمیانه نخست از نظر انرژی اهمیت دارد. و بعد بازارهای مصرفی. اما در مقایسه با سایر بازارهای مصرفی مهم دنیا جایگاه ویژهای برای کالاهای چینی ندارد.
چینیها به مناطقی از دنیا وارد میشوند که در آنجا رقیب سیاسی و استراتژیک نداشته باشند. در خاورمیانه حاکمیت بسیار قوی آمریکا وجود دارد. حضور آمریکا در کشورهای نفتخیز خلیج فارس و عراق باعث شده است تا چین تمایل چندانی به حضور در خاورمیانه نداشته باشد. تا با امریکاییها اصطکاک داشته باشد. بنابراین آمریکای مرکزی و آمریکای لاتین، آفریقا و آسیای مرکزی از نظر منطقهای نسبت به خاورمیانه برای چینیها اولویت بیشتری دارند.
با این حساب رابطه آمریکا و چین را چگونه تحلیل میکنید؟
دو رابطه در نظام بینالمللی وجود دارد. یکی رابطه آمریکا با روسیه، و دیگر رابطه آمریکا با چین. چینیها چون به بازار، صنعت و فناوری آمریکا نیاز دارند، همچنین از ثبات قواعد اقتصادی موجود نظام بینالملل خوب استفاده میکنند. تصمیمی در حدود 20 سال پیش گرفتهاند مبنی بر اینکه با آمریکا وارد اصطکاک سیاسی نشوند.
در عین حال چین در آمریکا با مخالفت جدی روبهرو است. نهادهای امنیتی و کنگره آمریکا با حضور و اقتصادی چین در آمریکا مخالفاند، اما چینیها در پی مدیریت این اختلاف هستند.
مجموعه رفتار چین مثلا در مورد پرونده هستهای ایران نشاندهنده این است که اروپا و آمریکا هیچگاه با مخالفت جدی چین روبهرو نشدهاند.
چین علاقهمند نیست که درباره مسئله ایران یا عراق یا فلسطین، با آمریکا اصطکاک استراتژیک پیدا کند، چرا که اولویت چینیها مسائل اقتصادی و بازارهای مصرفی است.
روانشناسی سیاسی چینیها را چگونه میبینید؟
تاریخ چین نشاندهنده روابط خوب بین مردم و دولت و این امر سرمایه بزرگی برای چین است. اکثر چینیها به دولت خود اعتماد دارند و دولت به دنبال کار مفید برای مردم است.
این نکته را هم باید در نظر گرفت که وجود ژاپن در شرق آسیا باعث تحول بسیار در کشورهای شرقی آسیا شده است. الگوی مالزی برای توسعه، ژاپن بوده است. این که کشوری فوقالعاده کوچک با منابع طبیعی صفر به دومین قدرت اقتصادی دنیا رسیده است باعث شده است تا چینیها از مدل ژاپنی برای پیشرفت استفاده کنند.
ویژگی دیگری که در فرهنگ چینی وجود دارد و از آموزههای کنفوسیوس است این است که اعتراض به معنای تخریب نیست. آنها به آرامی اعتراض میکنند و خیلی سریع به اجماع میرسند. درست برخلاف ایرانیها که هر یک جزیرهای هستند و تمایلی برای پلزدن میان خود ندارند.
همهجا از اقتصاد چین اثر میبینیم اما هیچ نشانهای از سیاست آن وجود ندارد؟
این یک تصمیم استراتژیک است، که به 30 سال پیش باز میگردد. من گاهی تعجب میکنم که در رسانههای ما، لفظ انقلابی به چین داده میشود. مائو در 1975 فوت کرد و در زمان خود مائو، مائوزدایی انجام شد و انقلابیگری کنار گذاشته شد. چینیها تصمیم گرفتند که به دنبال دستیابی به قدرت اقتصادی بروند. کشوری که قصد رشد اقتصادی دارد باید سیاست خارجیاش هموارکننده قدرت اقتصادی باشد.
تا زمانی که سیاست و اقتصاد با هم همکاری نکنند، رشد و ثروت ملی ایجاد نمیشود.
در مورد آلمان و ژاپن هم اینگونه است. آنها هم در پی افزایش ثروت ملی، در نتیجه قدرت ملی و در نتیجه افزایش تاثیرگذاری در روندهای بینالمللی هستند. در نظام بین الملل موجود هم سیاست در اختیار افزایش ثروت ملی است.
سیاست جایی اهمیت دارد که بتواند افزایشدهنده ثروت ملی باشد. شهروندان ژاپن 800 میلیارد دلار در حسابهای پساندازهای خود دارندکه نشاندهنده اعتبار ملت و دولت ژاپن است. البته همه چیز رقم نیست اما رقم است که کیفیت را نشان میدهد.
الگوی توسعه چین را برای ایران مناسب میدانید؟
هر کشوری که به پیشرفت اقتصادی علاقهمند باشد، باید اقتصاد را در بخش خصوصی تعریف کند. بنابراین این به تصمیم ما بستگی دارد که آیا قصد داریم قدرتمند شویم یا خیر؟ و اینکه مبنای قدرت را چه میدانیم. منطق قدرت در نظام بینالملل کنونی منطق اقتصادی است. باید قدرت اقتصادی را به طرف بخش خصوصی ببریم و پول نفت را همانگونه که نروژ و کویت از آن استفاده و خارج از بودجه دولت به کار میبرند، استفاده کنیم.
مساله دیگر به موازات خصوصیسازی این است که تعریف ما از جهان چیست؟ متاسفانه ما هنوز جهان را تهدید قلمداد میکنیم تا فرصت. اندیشه سیاسی در ایران در نیم قرن گذشته بر مبنای ضدیت با جهان بوده است. ما باید تکلیف خود را با نظام بینالملل مشخص کنیم و اینکه آیا از تقابل لذت میبریم و یا به خاطر آینده ناچار به تعامل هستیم.
دیپلماسی ایرانی با تلخیص و تغییر