کاشان فردا – نامه رسیده / امروز همانطور که لابهلای اخبار عجیب زیرگذر کاشان میگشتم، نوشتهای خواندم از همدانشگاهی دیروزمان.
افتخار کرده بود به شاگردی در محضر اساتید بزرگواری در دانشگاه آزاد اسلامی و دانشکده ادبیات آن، و همین یک جمله انگیزه نوشتن این دردنامه شد.
خیلیها مثل من هیچگاه لذت آموختن در محضر اساتید بیمانند آنروزها را فراموش نخواهند کرد. هنوز شنیدن از سعدی با صدای استاد بهنیا، آموختن تاریخ ادبیات با دقت بی نهایت استاد عاطفی، و آشنایی با دریای پهناور ادبیات معاصر با تدریس هنرمندانه استاد سرافرازی یادمان هست و بسیار بعید است که این خاطرات روشن را فراموش کنیم.
یادمان هست که دانشکده ادبیات دانشگاه آزاد واحد کاشان، چه جنبوجوشی داشت و چه جوانی شورانگیزی برایمان رقم زد.
برای همین است که وقتی مردی از جنس سیاست میخواهد به گذشتهای افتخار کند، از نام بزرگ این اساتید و روزهای در کنار آنها بودن مینویسد.
شاید این دوستِمان نمیداند که الان این بزرگان کجایند و به چه کاری مشغول؟ شاید فکر میکند مثل همهی دانشگاههای دنیا، سرمایههای انسانیشان را با عزت و احترام بر صدر نشانده و قدرشناس سالها ایستادن و درسدادن به جوانان این شهرند.
شاید نمیداند که در این روزگار نامراد، استادانی که به آموختن مثل نفسکشیدن نگاه میکنند، اکنون بییادی و همراهیی در گوشهی منزلشان سالهای کهنسالی را میگذرانند.
ای کاش ایشان از مردان سیاست این شهر سوال میکرد کدام تفکر این سرمایهها را از دانشگاه گرفت؟
چه شد که آموزش عالی به این روز افتاد؟
چه اندیشهای باعث شد تحصیلات تکمیلی تا این اندازه لوث شود؟
ای کاش این همشاگردی سابق به نیابت از همهی کسانی که شاگردی این عزیزان را میکردهاند، از اهالی سیاست شهر میپرسید: چرا هر چیزی که باعث سربلندی شهرمان میشود نادیده گرفته میشود؟