خزعبلات (۱)؛ این قسمت: ترس

علی اسلامیکاشان فردا – علی اسلامی / به ما یاد داده‌اند که انسان ایده‌ال نمی‌ترسد، انسان شجاع یعنی کسی که در دهشتناک‌ترین شرایط هم ترس به دلش راهی نمی‌برد و رستم‌گون دل به خطر می‌سپارد و کارش را می‌کند.

اما هیچ‌کدام به ما نگفته‌اند، «ترس»، جزئی از ذات آدمی است. غریزه آدمی است. کسی که نمی‌ترسد مریض است، کسی که نمی‌ترسد ناقص است، کسی که نمی‌ترسد غیرعادی است. کسی که در حضور یک عامل بیرونی خطرناک احساس ترس می‌کند، یک انسان طبیعی است و همین ترس موجب تصمیمات درست و منطقیِ وی می‌شود. اگر ما از لبه‌ی پرتگاه نمی‌ترسیدیم، شاید تا الان نسل بشر منقرض شده بود.

ترس به جز «اضطراب» است. اضطراب حالتی است ذهنی در شرایطی که خطری عینی وجود ندارد و شخص توسط نیروی ذهن خود و به اشتباه دچار دلهره می‌شود. اما ترس در حضور عاملی بیرونی و عینی است و به همین دلیل طبیعی و منطقی است. ترس به خاطر وجود عامل بیرونی و تهدید آن، به وجود می‌آید. کسی که در شرایط تهدید نترسد، یک انسان ناقص و مریض است.

باید توجه داشت که «هراس» یا «فوبیا» نیز با ترس متفاوت است. فوبیا، ترسِ شدید از قرارگرفتن در یک موقعیت است. ترسی شدید و بیمارگون، که باعث ایجاد اختلال در کارکرد فرد می‌شود. مثلا هراس از پرواز، رانندگی، ارتفاع، پروانه، سگ، گربه و … .

(کسی که مبتلا به بیماری فوبیاست با جملاتی مانند: این‌که ترس نداره، بیا من پیشت هستم، ببین به من کاری نداره، ببین من طوریم نشد و … آرام نمی‌شود و شما هم سعی نکنید با گفتن این جملات، آن‌ها را آرام کنید زیرا کسی که برای مثال فوبیای گربه دارد، قطعا می‌داند که تا به حال هیچ گربه‌ای آدم نخورده. مشکل او چیز دیگریست.)

ترس در کنار «شادی»، «غم»، «خشم»، «گناه» جزء احساسات اصلی آدم‌هاست. مشکل این‌جاست که کارکرد، اهمیت و نوع مواجهه‌ی درستِ ما با احساسات را به ما یاد نداده‌اند.

به ما یاد نداده‌اند که شروع احساسات در دست ما نیست؛ به ما یاد نداده‌اند که نباید به جنگ با احساسات برویم. هر چه بزرگ‌تر می‌شویم، به جای این‌که به ما یاد بدهند به احساسات‌ِمان توجه منطقی‌تر و جدی‌تری نشان دهیم، فقط از بچگی یاد می‌گیریم که آن‌ها را نادیده بگیریم و در نطفه خفه‌شان کنیم.

احساسات خارج از اراده‌ی ما اتفاق می‌افتند اما نکته‌ای که در این‌جا اهمیت دارد نحوه‌ی واکنش ما نسبت به آن‌هاست و این (واکنش) چیزیست که در اختیار و اراده‌ی ماست، نه خود احساسات. (ان‌شاءالله در صورت امکان در نوشته‌های بعدی بیشتر در مورد احساسات توضیح خواهم داد.)

این‌که ما از چیزی یا شرایطی بترسیم، مهم نیست و طبیعی‌ست، مهم واکنش ما نسبت به آن ترس است که از ما یک انسان شجاع یا ترسو به نمایش می‌گذارد.

هنگامی که ما ترس را در وجود خودمان بشناسیم، پس از آن است که می‌توانیم، با وجود ترس، درست و منطقی تصمیم بگیریم، هر موقع ما احساسات خود را بشناسیم، بعد از آن است که می‌توانیم، در زندگی و در شرایط مختلف تصمیمات درست بگیریم.

نحوه‌ی برخورد با احساسات، ندیده گرفتن آن‌ها نیست، قبول، درک و شناختن آن‌هاست. از ترس، نترسیم و انرژی خود را خرج تصمیم‌گیریِ درست در شرایط دلهره و ترس کنیم.

از این نویسنده:
+ خزعبلات؛ مقدمه

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.