کاشان فردا – بیمارستان همیشه هم محل بروز اضطراب و نگرانی و غصه و گاهی هم شیون و زاری نیست. گاهی اوقات از دل راهروهای یک بیمارستان میتوان صدای شادی و خنده پدری را شنید که از تولد نخستین فرزندش توان گنجایش در پوست خود را ندارد!
در پارهای اوقات دیگر نیز البته بیمارستانها میتوانند محلی برای شادیانهی دل یک بیمار مبتلا به عارضهای ناگوار باشند که در کنار دارو و درمان و مراقبت، روحیهبخشی با طعم شادی و سرور سهم عمدهای در سلامتی دوباره آن بیمار دارد.
قبل از این دو سال که سرطان بخشی از جسم او را در ۱۰ سالگی به زنجیر بیرحمی کِشد، علاقه و شوقش پوشیدن لباس آتشنشانها و پیوستن به جرگه آنها بود. اینکه مثل آنها بزند به دل آتش و لهیب هراسناک آن شعلهها برای نجات هموطنی.
این علاقه در این دو سال که «محمدطاها» مدام در رفتوآمد بین خانه و بیمارستان فوقتخصصی آیتالله یثربی کاشان برای طیشدن روند درمانش بود، امتداد داشت و در او خاموش نشد.
چه روزی بهتر از روز تولد؟
همه زحمتش فراهمآوری تعدادی کادوی تولد و کیکی و دور هم جمعشدن تعدادی همنوع بود که صبح یک روز پاییزی آفتابی را برای شراکت در شادی دل یک نوجوان تحت درمان برگزیده بودند. شادی دل نوجوانی که بیشک، شرارههای آن در ترمیم بافتهای ضعیف شده جسم او بیتأثیر نبود.
اینجا لابی ورودی بیمارستان آیتالله یثربی کاشان، صبح سهشنبه ۱۴ آبانماه ۹۸ و میان انبوه انسانهایی که برای دستافشانی سالروز تولد «محمدطاها زارعی» دور هم جمع شدهاند، سرخپوشهای زحمتکشی هم به چشم میخورند که سوای حضور در تولد او نیت دیگری هم در سر دارند.
آری؛ قرار است امروز آرزوی آتشنشانشدن محمدطاها البته به شکل افتخاری عینیت پیدا کند و او پس از فوتکردن شمعهای کیک تولدش لباس سرخ آتشنشان ها را بپوشد و بشود عضوی از این مجموعه که همین رخداد خوشگوار برای دل این پسر کوچکِ بیمار عملی شد.
محمدطاها طاقت نیاورد. اشکش به طرفهالعینی پس از پوشیدن لباس آتشنشان افتخاری سرازیر شد. این صحنه شاید شاه بیت غزل این مراسم بود و بیگمان این روز و این صحنهها تا همه عمر محمدطاها در ذهن او و خانوادهاش حک خواهد شد.
شاید برای اثبات این که در این زمانه هنوز انسانیت و مهربانی خریدار و طالب دارد و در این شهر، هنوز کسانی پیدا میشوند که «بسماللهِ» اولِ صبحِ یک روز پاییزی را به نیت خوب شدن حال روحی و روانی یک همنوع کم سن و سال، جور دیگری بر زبان جاری کنند.
از مدیران ارشد بیمارستان و پرستاران گرفته تا مدیرعامل سازمان آتشنشانی کاشان و شماری از کارکنان این سازمان و یکی از اعضای شورای شهر و تعدادی از خبرنگاران.
همه و همه آمدهاند برای تنوعی به یادماندنی در روحیه پسر ۱۲ سالهای که شادی و شوق و امید را بسیار بسیار پررنگتر در چشمان مادر او میتوان مشاهده کرد. مادری که وقتی بخش اعظم برنامه سپری میشود و پای حرفهای او مینشینم گویی بهترین خدمت از اهالی بیمارستان به او و فرزندش ارزانی شده.
«از عوامل این برنامه تشکر میکنم. از همه مسئولینی که امروز برای محمدطاها زحمت کشیدند. مجموعه عوامل بیمارستان، آتشنشانی، سایر ارگانها، شورای شهر که برای شادی و لبخند فرزندم از هیچ چیز دریغ نکردند. دعا می کنم هیچ بنده ای از بندگان خدا گرفتار بیماری پرهزینه سرطان نشود.»
او در ادامه درباره بیماری فرزندش محمدطاها و روند درمانش و آرزویی که از دو سال قبل در دل داشت این چنین میگوید:
« پسرم محمدطاها زارع غیاثآبادی، یک سال و دوماه است که مبتلا شده به بیماری «کانسر» که نوعی سرطان زانوست. در این مدت یک سال تحت درمان – پرتو درمانی و شیمی درمانی- بوده و الان دوباره متاسفانه دو ماه است که به علت عودکردن بیماریاش شروع به درمان مجدد کردیم چون گفتهاند بدنش کاملأ پاکسازی نشده. الان یک سال و دوم ماه است که در اینجا یعنی بیمارستان آیتالله یثربی پیگیر درمان فرزندم هستیم، گاهی اوقات به طور ماهیانه دو، سه، چهار یا پنج نوبت میآمدیم و میرفتیم چون خیلی طاقت بیمارستان ندارد اما دو بار هم بستری شد. ولی اینجا انصافأ همه پرسنل در این مدت خیلی برای ما زحمت کشیدند. از همه پرسنل و پزشکان و پرستاران تشکر می کنم. الان محمدطاها از نظر روحی الحمدلله خیلی خوب است ولی از نظر جسمی ریههایش مشکل پیدا کرده که در حال درمانیم اما مابقی با خداست.
درباره موضوع علاقه پسرم به شغل آتشنشانی، محمدطاها یک داماد عمو دارد -آقای حقیقت- که خیلی هم دوستش دارد و ایشان جزو پرسنل آتشنشانی کاشان و مربی شنای پسرم نیز هست. محمدطاها پیش از بیماریاش به این شغل علاقمند شد و هنوز هم این علاقه در او وجود دارد. امروز که محمدطاها با اشک شوق و لبخند و شادی به آرزویش رسید بهترین روز خانوادهمان تا امروز را دیدم. خیلی خوشحالم و امیدوارم حاضران در برنامه امروز هم، شادی و لبخند میهمان همیشه زندگیشان باشد.»
از مادر محمدطاها میپرسم: صبح امروز که مقابل بیمارستان چشمتان به ماشین آتشنشانی افتاد، اصطلاحأ ماجرا برای پسرتان لو نرفت؟! میگوید: «راستش صبح امروز نمیدانست چه خبر است! فقط به او گفتیم یه تولد گرفتن کوچولو است، ولی متاسفانه ماشین آتشنشانی جلو ما بود و طوری شد که ظاهرأ سناریو تا حد زیادی برای محمدطاها لو رفت! اما در نهایت امروز برای او به شادی و خوشحالی گذشت.»
نه، داستان تولد و برآوردهشدن آرزوی پسرِ رنجورِ ۱۲ساله حکایت ما به همین جا ختم نمیشود. گویا کمی دورتر از بیمارستان، آتشی فراهم کردهاند و کپسول دفع حریقی تا محمدطاها سمبلیک شعلههایی را فرو نشاند که شاید سالها بعد و برای شوق کمک به نجات جان هموطنانی ناگزیر به رفتن به دل حجمی بزرگتر از آن باشد.
مهدی سلطانیراد – کاشان آنلاین