کاشان فردا – مردی به نزدیک «ایاس» قاضی آمد و گفت: ای امام مسلمانان! اگر خرما خورم مرا هیچ زیان دارد؟ گفت: نی. گفت: اگر قدری شونیز(۱) با آن بخورم چه باشد؟ گفت: باکی نباشد. گفت: اگر آب خورم چه شود؟ گفت: روا باشد. |
آن مرد گفت: پس شراب خرما همین سه اخلاط بیش نیاشد، او را چرا حرام میگویی؟
قاضی گفت: ای شیخ! اگر قدری خاک بر سر تو اندازم، تو را هیچ انکار کند؟ گفت: نی
گفت: اگر مشتی آب بر تو ریزم، هیچ تو را درد کند؟ گفت: نی. گفت: اگر این آب و خاک با هم بیامیزم و از آن خشتی کنم و بر سرت زنم چون باشد؟ گفت: سرم بشکند.
گفت: همچنانکه اینجا سرت بشکند، آنجا عهد دینت هم بشکند. مرد هیچ جواب نیافت. خجل شد و بازگشت.
(۱) سیاهدانه
جوامعالحکایات – محمد عوفی – ص ۱۴۸