کاشان فردا – حفظ عفت تا پای جان.
زمانی در بصره «برقعی» خروج کرد و جماعتی زنگیان و اوباش گرد او جمع شدهبودند، و او جان و مال مردم را به زنگیان بخشید.
روزی این جماعت برفتند و در بصره دختر علویی را بگرفتند و بیاوردند و خواستند که با وی ناحفظی کنند. برقعی آنان را منع نکرد.
آن دختر به برقعی گفت: یا امام! مرا از دست زنگیان بستان، تا من تو را دعایی آموزم که شمشیر بر تو کار نکند.
برقعی او را پیش خود خواند و گفت: «آن مرا بیاموز.»
بیشتر بخوانیم:
+ تنبه طویله
+ کتاب حِیَلالنساء
دخترک گفت: «دعایی هست، اما تو چه دانی که این دعا مستحاب است یا نه؟ نخست شمشیر را بر من بیازمای به هر زور که داری، تا چون بر من کارگر نیاید، تو یفین بدانی که این به سبب دعاست و آنگاه قدر این دعا بدانی.»
برقعی شمشیر بر او راند. در حال بیفتاد و از دنیا رحلت کرد. برقعی پشیمان شد و بدانست که غرض او «عفت» بودهاست تا بر او زنا نرود.
بیشتر بخوانیم:
+ سه دعای مستجاب
جوامعالحکایات – محمد عوفی با اندکی تغییر
کاشان فردا را در اینستاگرام دنبال کنیم: https://www.instagram.com/kashanefarda.ir