کاشان فردا – مصطفی جوادی / صبحگاهان که هنوز خورشید رشتههای طلاییاش را در آسمان شهر پهن نکرده است، در شهری که غرق در بیخبری است در پی خبر روانه شدهای. شهر تشنه خبر است و این تویی که عطش شهر را با خبرهای شبانهروزیات فرو مینشانی.
بارها تو را با موتورسیکلت نیمهجانی دیدهام که در سرما و گرما، خیابانهای شهر را مرور میکنی. چهره عرق کردهات در گرمای پنجاه درجه و گاه صورت سیلی خوردهات از سرمای زمستان را دیدهام.
سالهاست که تو را شنیدهام و میشناسمت از آمدن و رفتنهایت، از ناملایمات زندگی، از پشت در ماندنها، و راه نیافتنها، از نامهربانیهایی که تو را مهربانتر کرد.
بیشتر بخوانیم:
+ تبریکهای آزاردهند
و هیچکس در پس این چهره مهربان، قلب بزرگت را ندید و باور نکرد که خبررسانی و خبرنگاری برایت شغل نیست که حرفهای مقدس است.
تو مسؤل تهیه خبر هستی، اما در همه جلسات در ردیف صندلی مسؤلان جایی نداری. وقتی همه نیامدهاند تو آمدهای، وقتی همه نشستهاند تو ایستادهای و هنگامی که همه رفتهاند تو ماندهای.
از آن همه جلسه و مراسم شادی و غم، قسمت تو چند سطر خبر و عکسهایی از قاب دوربین رنگ و رو رفتهات خواهد بود.
اما گاه شهری که تو را ندیده اما شنیده است، فراموشت میکند، تو قاصدکی هستی که به حای جای شهر سرک میکشی و جدی گرفته نمیشوی. کبوتری هستی که هنگامی که به شوق خبر پرواز میکنی، سنگ به بالهایت خورده است.
در لحظات نوشتن خبرهای خوش ذوق میکنی، و هنگام تحریر خبرهای غمگنانه اشک پهنای صورتت را فرا میگیرد، شاید تقدیر تو با این غم و شادیها رقم خورده است.
از یکسال تلاشی که دیده نمیشود، یک روز را به نامت کردهاند تا شهر بداند که پویاییاش را مدیون توست. اما روز خبرنگار هم مثل روزهای دیگر صبح، ظهر و غروب خواهد شد و نامت در تاریکی شب دمکرده مرداد گم میشود و باز شهر با مردمان خستهاش به خواب خواهد رفت و این تویی که دوباره زودتر از اشعههای طلایی خورشید، خیابانهای شهر را برای تهیه و ارسال خبر خواهی پیمود.
کسی نمیداند، شاید هر روز روز توست. روزی که باید مبارک باشد و نیست.
از این نویسنده:
+ مهر شریف