یادداشت رئیس دانشگاه کاشان پس از دیدار با اسحاق مشکینی پیش‌کسوت انقلاب

دیدار اساتید دانشگاه کاشان با استاد اسحاق مشکینیکاشان فردا – شبانگاه 22 بهمن‌ماه  ۱۳۹۷ و در سالگرد پیروزی انقلاب به پیشنهاد دوستان، میهمان همکاری دوست‌داشتنی شدیم که پرچمدار انقلاب در کاشان و همکاری صدیق در دانشگاه بود. نام استاد اسحاق مشکینی برای همکاران آشناست اما اساتید جوان شاید او را ندیده باشند.

وقتی به انگشتان دستمان نگاه می‌کنیم، به یاد او می‌افتیم زیرا شاید تعداد چنین افرادی به تعداد انگشتان دستمان باشد. هنوز ندیده‌ام همکارانی که با او معاشرت داشته‌اند، گفتاری منفی درباره او بگویند. بنده نیز در دفتر خاطرات ذهنم؛ جز صداقت، پاکی، سادگی، تقوی و خوبی وصف دیگری را برای ایشان نمی‌یابم. جامعه امروز ما و بویژه دانشجویان نیازمند چنین الگوهایی هستند و همین مناسبت بهانه‌ای پیدا شد تا چند جمله در معرفی ایشان تقدیم گردد.

زمانی که انقلاب شد، نوجوانی بیش نبودیم که هر روز صبح‌ها و بعدازظهرها او را می‌دیدیم در جلو مردم به خیابان‌ها آمده و علیه رژیم شعار می‌دادند. ما نیز به اقتضای نوجوانی کلاس‌ها را تعطیل کرده و به خیابان‌ها می‌آمدیم. برخی معلم‌ها برای این‌که ما را بترسانند، می‌گفتند آقای مشکینی که معلم و کارمند دولت است، مامور ساواک بوده و مخصوصا شعار می‌دهد تا شماها را شناسایی کرده و به ساواک معرفی کند. ناگفته نماند که ما هم کمی ترسیده بودیم، اما وقتی می‌دیدیم تا پای جان در مقابل ماموران مسلح دولتی می‌ایستد، جرات پیدا می‌کردیم. به راستی شجاعت ایشان ستودنی بود و در زمانی که هنوز قدرت در دست شاه بود، علنا مبارزه می‌کرد.

در زمان جنگ بارها به جبهه‌ها رفت و حتی فرزندش را تقدیم انقلاب کرد. در یکی از انتخابات‌ها نامزد نمایندگی مجلس شده بود، اما فقط به مرخصی آمد و ثبت‌نام کرد و دوباره به جبهه رفت. بنابراین حتی خودش هم به خودش رای نداد.

در جلسه دیشب، خاطرات زیادی گفته شد. یکی از دوستان می‌گفت: ایشان به دانشجویانش گفته بود: هر وقت من نیامدم، بدانید یا بیمار هستم و یا مرده‌ام وگر نه هرگز غیبت نمی‌کنم.
دوست دیگری می‌گفت: برخی روزهای جمعه، کلاس جبرانی برای دانشجویان می‌گذاشت و حتی یک دقیقه از وقت کلاس کم نمی‌گذاشت.

یکی از خاطرات خودم، حضور مداوم و تمام وقت ایشان در نمایشگاه‌های بین‌المللی کتاب بود. هر سال چندین روز در نمایشگاه حاضر می‌شد. کتاب‌ها را با دقت انتخاب می‌کرد و کارتن‌ها را نزد همسرش می‌گذاشت تا شب که ماشین بیاید و کتاب‌ها را به دانشگاه ببرد.

خاطره دیگر من، تذکر اخلاقی بود که ایشان به یک دانشجو داد، و دانشجو هم با سیلی به صورت وی نواخت. وقتی متوجه شد که مسوولان دانشگاه می‌خواهند او را تنبیه کنند، به دفتر ریاست دانشگاه آمد و گفت حق ندارید با او برخورد کنید و من شکایتی ندارم، چون فرزند من است. این دانشجو تا مدت‌ها دنبال استاد مشکینی می‌رفت و کیفش را حمل می‌کرد.

خود استاد هم خاطراتی را برایمان تعریف کرد و می‌گفت: در هیچ کلاسی بدون وضو حاضر نشدم، زیرا تدریس در کلاس را عبادت می‌دانم. او اصرار زیادی داشت که به اساتید بگویید در مورد کیفیت آموزش خیلی دقت کنند و وقت زیادی را مصروف این امر نمایند.

به هر روی استاد مشکینی که بیش از هشت دهه را سپری کرده است، الگوی مناسبی برای ماست تا با پیروی از او، حرفه خود را به نحو احسن انجام دهیم. او سال‌ها همچون باران بر کویر خشک اندیشه‌ها بارید. گل‌های دانش و ایمان را در گلستان دل‌ها پرورانید، کام تشنگان را با شهد شیرین علم سیراب کرد، سخنان دلنشینش، موسیقی دلنوازی بر گوش جوانان بود، شمعی بود که تاریکی اندیشه‌ها را روشنایی داد. کاخ بلند علم و فضیلت را با تزکیه و تعلیم استوار ساخت. هر روز صبح در ایستگاه محتشم می‌ایستاد تا سرویس بی‌قراری دانشگاه او را به کلاس محبت برساند.

استاد محبوب ما در منزلی محقرانه زندگی می‌کند و مالی از دنیا نیندوخته است. اما چه سرمایه‌ای بالاتر از این‌که همگان او را تفسیر کاملی از عشق، ایمان، پاکی، صداقت، تعهد، مسوولیت، صبر، استقامت، مهربانی و در یک کلام تمامی خوبی‌ها می‌دانند.
ما به وجود چنین معلمانی در جامعه علمی کشورمان افتخار می‌کنیم.

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.