لغو یک کار مثل این است که بچه‌ات را بکشند/ از شهرم دلگیرم

وحیدرضا صادقپورکاشان فردا – محمد احمدی‌نجات/ لغو اجرای نمایش عتیقه‌های کاشونی در کنار ممانعت از اجرای کنسرت بابک جهانبخش همه رسانه‌های منطقه را تحت‌تاثیر خود قرار داد.

این برای نخستین‌بار بود که اجرای یک تئاتر در کاشان لغو می‌شد، آن هم تئاتری که پیشتر اجرا شده بود و علی‌اکبر مرتضایی فرماندار کاشان هم به همراه کارمندانش به تماشای آن نشسته و با بازیگرانش عکس یادگاری گرفته بود.

بلافاصله پس از لغو این تئاتر، وحیدرضا صادقپور بازی‌گر نام‌آشنای عرصه طنز کاشان، در صفحه اینستاگرام خود پایان حضورش در صحنه تئاتر را اعلام کرد.

خبری که برای علاقه‌مندان به او، غمبارتر از لغو عتیقه‌های کاشونی بود.

اعلام این تصمیم، انگیزه‌ای شد تا با صادق‌پور به گفت‌وگو بنشنیم و از او بخواهیم درباره آن‌چه که در روند لغو این تئاتر از نزدیک دیده با مخاطبان ما سخن بگوید.

این هنرمند کاشانی در این گفت‌وگو به صراحت از فرماندار و رئیس اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی کاشان انتقاد کرد و در واکنش به سخنان اعتراضی امام جمعه موقت کاشان درباره عتیقه‌های کاشونی گفت: «از آن خطیب محترم که کار ما را نقد کرد، دعوت می‌کنم یک‌بار این کار را از نزدیک ببیند و سپس خودش قضاوت کند که آیا آن سخنانی که دیگران درباره ما گفتند درست بوده است یا خیر؟ شاید پشت سر ما دشمنی دارند. چرا باید به حرفشان گوش داد؟»

صادق‌پور در واکنش به کسانی که دستور لغو این تئاتر را دادند گفت: لغو یک کار مثل این است که بچه‌ات را بکشند.

متن گفت‌وگوی مشکات آنلاین با صادق‌پور را می‌خوانید:

از چه موقع پا به عرصه تئاتر گذاشتید؟
من به خاطر وجود پدر، از بچگی با فضای تئاتر آشنا بودم، دهه‌ی ۶۰ یک سالن تئاتر بود که الآن پاساژ ملت شده، به نام سیلور سیتیو اکثر تئاترها در آن‌جا اجرا می‌شد.

هر روز به پدرم می‌گفتم به آقای خسروی بگویید یک نقش هم به من بدهند! که بالاخره کلاس سوم دبستان، یک تئاتر به نام کوراغلوی چنلی‌بل در نقشی بسیار کم‌رنگ بازی کردم.

کار بعدی‌ام با مرحوم یوسف اشنویی بود به نام فرزند تابستان که توانستم در جشنواره فجر منطقه‌ای به‌عنوان بهترین بازیگر جایزه دریافت کنم. آن موقع یازده‌ساله بودم. از آن زمان تاکنون، هرسال یک تئاتر داشته‌ام.
نخستین تجربه کارگردانی‌ام برمی‌گردد به سال ۸۰، تئاتری به اسم ماسک که یک کار جدی بود.
نمایش کوراغلوی چنلی بل با بازی وحیدرضا صادقپور

با گروه کاشانه چگونه آشنا شدید؟
من چندان اهل کار طنز نبودم، سال ۸۵ آقای بلوری گفت می‌خواهیم کار طنز خواستگاری را اجرا کنیم، بعد از پایان کار دیدیم بازخوردش بین مردم زیاد بود و مجبور شدیم طنز را ادامه بدهیم.

بازی‌گر طنز‌بودن روی کار هنری‌تان تأثیر نمی‌گذارد؟
به‌شدت تأثیر می‌گذارد. سه سال پیش کاری جدی برای اعتیاد به نام ورود اطفال ممنوع را روی صحنه بردیم، آن‌جا هر دیالوگی که می‌گفتم همه می‌خندیدند. این از سختی‌های کار طنز است.

همیشه هم مردم می‌خواهند نقشی که باب‌طبع است را بازی کنم، مثلاً سر رام‌کردن مرد سرکش نقش منفی داشتم، همه مردم می‌گفتند تو باید کاشانی حرف بزنی!

این کار شما را به تکرار نمی‌اندازد؟
باید ازنظر جامعه‌شناختی به این قضیه نگاه کرد. قولی هست از جانب پدر که فردین در یک فیلم کتک می‌خورد، مردم شیشه‌های سینما را می‌شکنند که چرا فردین باید کتک بخورد؟

این امر نشان‌دهنده‌ی این است که مردم تو را به این وادی می‌اندازند. ولی من هرسال سعی می‌کنم یک کار متفاوت انجام بدهم که از آن فضا خارج شوم، مثلاً پارسال کار آوازه‌خوان طاس را انجام دادم که با فضای تئاترهای قبلی‌ام متفاوت بود.

درباره این کار بیشتر توضیح دهید.
ایده نمایش از سال‌ها قبل در ذهنم بود، چون فضای نمایش با فضای حال حاضر جامعه کاملاً منطبق است؛ همه‌چیز پوچ و همه بی‌تفاوت و جامعه منفعل.

این تئاتر را آقای اکبر رضوانیان به‌شدت حمایت کرد، چون کارگردانی در کاشان سخت است. کارگردان در کاشان تدارکاتچی است، دکورساز است و من به خاطر حمایت‌ ایشان شروع به کار کردم.

طنز شما طنز لهجه است، درباره‌ی این سبک توضیح می‌دهید؟
من درواقع دنبال این بودم و هستم که یک شخصیت کاشانی را جا بیندازم، دقیقاً همه شهرها چنین شخصیتی دارند؛ مثلاً اصفهان رشید را دارد، تبریز و رشت هم‌چنین شخصیت‌هایی را دارد.

اصلاً داخل کتاب نمایش در ایران بیضایی نوشته شده است که ریشه کمدی لهجه در ایران با سه لهجه کاشی، ترکی و مازنی بوده و جالب این است که می‌گویند با لهجه حرف نزنیم، اصلاً ریشه کمدی از این‌جا شروع می‌شود.

چرا تصمیم گرفتید کلاس تخصصی برای آموزش تئاتر بزنید؟
سال‌ها بود که مردم می‌گفتند کاشان جایی برای آموزش تئاتر دارد یا نه؟ برای همین تصمیم گرفتم موسسه تخصصی این کار را تأسیس کنم.

البته در کاشان، جاهایی مثل فرهنگ‌سراها هست که آموزش تئاتر بدهند، اما به‌صورت مداوم نیست و نبوده و به روش‌های درستی هم انجام نمی‌شده است.

سال ۷۰ در آموزشگاه رها که آموزش تئاتر می‌دیدیم برایمان استاد از تهران می‌آوردند و خروجی آن دوره‌ها غیر از خودم، سعید خسروی، عباس جمالی، خیام وقار، امیرحسین حریری و شب‌خوان شدند. بعدازآن دیگر دوره یا کلاسی به این صورت نداشتیم، برای همین تصمیم گرفتیم آموزشگاهی باشد برای استعدادهایی که در شهر هست.

ایده کاشی شو از کجا آمد؟
ایده کاشی شو یک سال قبل با دانیال ناظرحضرتی کلید خورد. ما دیدیم در فضای مجازی کلیپ‌های طنزی ساخته می‌شود که بسیار سطحی است و جای یک طنز فاخر بومی خالی است، برای همین کاشی‌شو را شروع کردیم و که بعداً آیتم‌های متفاوت‌تری به آن اضافه خواهد شد.

بیشتر بخوانیم:
+ بایکوت به سبک فرهنگی

برویم سراغ نمایش عتیقه‌های کاشونی و حواشی آن؛ چرا نمایش لغو شد و چه کسی خبر لغو را به شما داد؟
اجازه بدهید برای عتیقه‌ها از ابتدای ماجرا شروع کنم. ما اول طرح نمایش را به ارشاد بردیم. گفتیم برای بازبینی قبل از اجرای عمومی بیایند.

برای بازبینی، آقای احمد صابر تنها آمدند و دیگر اعضای شورای بازبینی همراهشان نبودند، وقتی علت را پرسیدیم گفتند که انگیزه‌ای ندارند، چون چند وقتی هم برای بازبینی هزینه‌ای دریافت نکرده بودند، طرحی به ارشاد دادند که هر کس متن می‌آورد از او هزینه بگیرند. که البته ارشاد هم با طرح پول گرفتن موافقت نکرد.

بعد از صحبت‌های آقای صابر و پس از دو روز، دو نفر دیگر از اعضای شورای بازبینی مجدداً آمدند و این یعنی سه نفر زیر مجوز را امضا کردند به‌جز یکی از اعضای شورا که اصلاً برای دیدن کارهای ما نمی‌آید.

بعد از بازبینی کار، گفتند آخرش را تغییر دهید و چند بخش را حذف کنید. بعد از آن اجازه شروع تبلیغات را دادند. فردای آن روز برای دریافت مجوز به ارشاد رفتیم و گفتند چون قبل از اخذ مجوز در فضای مجازی تبلیغات را شروع کرده‌اید کارتان لغو است.

بعد از کلی صحبت اجازه پنج شب اجرا را دادند. هنگام اجراهای عموم، باز اعضای شورا داخل سالن بودند. هم‌زمان با اجراها مجوز عید را هم گرفتیم.

در یکی از اجراهای خصوصی، فرماندار هم با کارکنان فرمانداری حضور داشتند. بعد از پایان نمایش، از ایشان خواستیم روی سن صحبت کنند. اول کار اعلام کردند که کسی عکس نگیرد و بسیار از کار تعریف کردند. ظاهراً فرماندار ناراحت شده بودند که چرا عکس‌های ایشان در فضای مجازی در حین دیدن تئاتر پخش‌شده است. خب مگر کار ما ننگ و عار بود که ایشان نگران حضورشان بودند؟!

فردای حضور فرماندار یکی از خبرنگاران تماس گرفت و گفت انگار تئاتر لغو شده و از طریق ارشاد جریان را بپرس.

علی‌اکبر مرتضایی فرماندار کاشان در حال تماشای عتیقه‌های کاشونی
علی‌اکبر مرتضایی فرماندار کاشان در حال تماشای عتیقه‌های کاشونی

ارشاد گفت که چند تماس از سازمان تبلیغات اسلامی داشتیم که اعتراض کردند و بعد انگار سازمان تبلیغات اسلامی که اتفاقاً یکی از اشخاص شورای بازبینی هم در این سازمان هستند، شکایتی به ارشاد نوشته‌اند.

این ماجرا به تریبون نماز جمعه کشید. من تابه‌حال نشنیدم که در کشور، در داخل نماز جمعه درباره تئاتر صحبت شود، درباره موسیقی داشته‌ایم اما در مورد تئاتر بعید است.

مشکل من اظهارنظر خطیب جمعه نیست، مشکل من با کسانی است که به‌دروغ حرف‌هایی به صاحب این تریبون گفته‌اند. حس می‌کنم پشت این قضیه‌ها داستانی باشد. درست است شاید گاهی طنز روی بداهه بچرخد، اما اصلاً امکان ندارد بدون متن روی صحنه برویم.

می‌گویند صدای زن تئاتر تحریک‌کننده است، شمایی که می‌دانی ایشان مرد است و با صدایش تحریک می‌شوی نیاز به روان‌پزشک داری.

۱۵ هزار نفر کار ما را دیدند، اما کل نقدها به ۳۰ نفر هم نمی‌رسید. قسمت مضحک ماجرا اینجاست که اکثر کسانی‌که در فضای مجازی یا بیرون معترض بودند، اصلا اجرای ما را ندیده بودند. از یکی از دوستان پرسیدم کجای اجرای ما شوخی جنسی داشت؟ گفتند من ندیدم، ولی شنیدم.

بعد این جریانات کارگردان، رئیس ارشاد و رئیس دفتر فرماندار جلسه می‌گذارند که این تئاتر را اجرا نکنید و به‌جایش داماد خوش‌شانس را روی صحنه ببرید یا به‌جایش جنگ طنز بگذارید، هر کاری می‌کنید فقط عتیقه‌ها را اجرا نکنید. بعد از تماس آقای بلوری با من، فقط یک جواب دادم: مردم پول برای این نمایش داده‌اند بعد داماد خوش‌شانس ببینند؟

درباره نقدهای واردشده به عتیقه‌های کاشونی چه صحبت‌هایی دارید؟
نقد را باید با منطق خود اثر صورت داد نه با منطق شخصی. من می‌خواهم درباره‌ی شیوه‌ی نقدها صحبت کنم. کتابی داریم بنام سیر نقد در تئاتر ایران، این دوستان نقدنویس یک‌بار این کتاب‌ها را مطالعه کرده‌اند؟

اما ابتدا تیتر شروع‌کننده‌ی نقد را ببینید عتیقه‌های هنجارشکن، دومی نقد کاشان نیوز شوخی جنسی با زنان، در این نقد آمده است که به خاطر نقص‌های این نمایش، می‌طلبد که از سوی نهاد مربوطه رسیدگی شود.

این نشان‌دهنده‌ی چیست؟ این‌که از همان اول جبهه دارند. این اسمش نقد نیست، تخریب است. کسی که دارد این نقد را می‌خواند، با خودش می‌گوید مگر چیست که باید نهاد مربوطه رسیدگی کند؟

بعد کامنت من را در اینستاگرام به اشتراک گذاشتند، این یعنی با غرض آمدند تا ریشه را بزنند. من با تیترهای نقد مشکل داشتم، اهل‌قلم و هنرمندان باید هوای هم را داشته باشند.

در طول دو ساعت دو نقد هم‌زمان روی سایت‌ها آمد. یک کانال تلگرامی هم که رقیب کانال اسپانسر ما است، خط کشید روی صورت‌های ما که: خنداندن به چه قیمتی؟ ما شهید داده‌ایم و آن‌هایی که کنسرت‌ها را لغو می‌کنند بیایند این تئاتر را هم ببینند.

اعتقاد دارم فکری پشت این نقدها هست، چون فقط کارهای ما را به‌صورت منفی نقد می‌کنند. مثلاً به کار آوازخوان طاس که کار مورد قبولی است نمی‌پردازند.

حس می‌کنم از جریان پیش‌آمده نمایش‌های ما هراس دارند، چون بعد از کارهای مرحوم عباس محسنی در دهه ۶۰ و اوایل دهه هفتاد، کاری نبود که آن‌قدر مردم استقبال کنند و سه سانس سالن تکمیل شود.

ما با کارهای‌ِمان اعتماد مردم را جلب کردیم. تا موقعی که مخاطب نداشتیم و پای پول وسط نبود همه‌چیز خوب بود، اما زمانی که بحث پول شده، همه چرتکه می‌اندازند که چرا ما هم‌چین پولی در نیاوریم؟

از هزینه اجرای داماد خوش‌شانس، بین ده تا پانزده میلیون به اداره کتاب‌خانه‌ها دادیم تا قبوض کل کتاب‌خانه‌های شهر تأمین شود. با لغو یک تئاتر درواقع چندین نقطه فرهنگی آسیب می‌بیند، نه‌ فقط یک نقطه.

درباره شورای بازبینی انتقاداتی داشته‌اید، این انتقادات بیشتر در چه زمینه‌ای بود؟
یادم هست زمانی که برای یک کار کودک به تهران رفته بودیم که آنجا یک کودک هم حضور داشت، بعد از اجرا از همان بچه نظر خواستند و وقتی پرسیدم که ایشان کی هستند؟ گفتند عضو هیئت بازبینی است؛ یعنی در مورد کار کودک از کودک نظر گرفتند. این‌جا هم چند شخص که شاید تخصص کار کودک ندارند و یا شخصی از یک سازمان غیر هنری برای بازبینی کار کودک می‌آیند.

طبق قانون حتماً باید دو تا سه کارشناس تئاتر داخل شورای بازبینی حضور داشته باشند. کدام‌یک از اعضای شورای بازبینی الآن کارشناس تئاتر هستند؟ این اعضا حتی دو سال است که حکم‌ِشان تمام شده است.

جدا از شورای بازبینی، رئیس ارشاد هم هیچ‌گونه حمایتی از ما نکرد. آقای نمکی در مورد داماد خوش‌شانس و کلا کارهای گروه کاشانه، تأکید داشت آرم اداره ارشاد از تبلیغات حذف شود، در مورد کارهای شاد و موزیکال، می‌ترسند که آرم ارشاد بخورد.

مدیری که تا این حد محافظه‌کار است و دفاع جانانه از هنرمندان شهرش را ندارد، در برابر نسیمی قد خم نمی‌کند؟

حمایت هنرمندان کاشان بعد از قضایا چگونه بود؟
بعد از لغو نمایش، در صفحه‌ی شخص خودم در اینستاگرام اعتراضم را نشان دادم، یک نفر نه‌تنها از بچه‌های هنرمند کاشان بلکه یک نفر از گروه خودمان هم نیامد برای حمایت. چرا لغو شدن را از مردم مخفی می‌کنید؟

همان شب، جامعه روحانیت مبارز بیانیه داد و بازی‌گران گروه ما را از هنرمندان متعهد جدا کرد، ۲۰ سال است در این شهر کار می‌کنم، از خانواده‌ام می‌زنم، گرفتار بیماری شده‌ام و درواقع ایثار کرده‌ام، این‌جور بیانیه‌دادن درست است؟ مگر چه خطایی کردیم؟ اگر تیکه‌ای مشکل داشت، همان را حذف می‌کردند، چرا لغوش کردند؟ لغو یک کار مثل این است که بچه‌ات را بکشند.

چرا یک عده‌ی قلیل که صدای بلندی دارند، نظراتشان را به جامعه هنری غالب می‌کنند؟ ما مجوز اجرا داشتیم، پس جایگاه قانون در این شهر کجا است؟

بعد از این ماجراها، هنرمندان تئاتر و خانه تئاتر یک خط بیانیه برای دفاع ننوشتند. انجمن صنفی باید از ما حمایت می‌کرد. حتی قلیل دوستانی که در فضای مجازی از ما حمایت کردند، بچه‌های تئاتر گفتند چرا حمایت کردید؟ این کار فاخر نبوده. اگر کار ما فاخر نیست، چرا شماها کار فاخر نمی‌سازید؟

بیشتر بخوانیم:
+ چطور بتوانیم با خیال راحت کار کنیم؟
+ بی‌توجهی به عناصر هویت‌ساز کاشان و رویه‌شدن حاکمیت افراد

مردم ما در این برهه نیاز به شادی دارند، ما که نمی‌توانیم بگوییم مردم! کار طنز دوست نداشته باشید.

من‌بعد از این قصه‌ها از کاشان دلخور شدم، اصلاً گفتم من برای چه در این کار هستم؟

گفتید که دیگر در کاشان روی سن نمی‌روید، چرا این تصمیم را گرفتید؟
چون هیچ تضمینی برای تکرارنشدن این قضایا وجود ندارد؛ چه ضمانتی وجود دارد که من روی سن تکان بخورم و نگویند به کسی توهین کرد؟

جالب اینجاست که در تمام گروه روی شخص بنده نقد است، به نحوه انقلاب گفتن من ایراد گرفتند که مثلاً مرا آدم غیرانقلابی و مشکل‌دار با انقلاب جلوه بدهند، این‌ها ناجوان‌مردی است و پیشینه من و تئاترهایی که برای جشنواره دفاع مقدس اجرا کردم را فراموش کرده‌اند؟

کی به من اطمینان می‌دهد که دیگر این اتفاق نیفتد؟ تا زمانی که این شورا سرکار باشد قطعاً کار نمی‌کنم.

مطمئنم حسادت‌هایی نسبت به من و کار من وجود دارد که می‌روند کارم را تخریب می‌کنند، مشکل نه محتوا است نه کار طنز، مشکل شخصی شده است، به حدی که می‌روند از پیچ همسرم عکس می‌گیرند و علیه‌ام پرونده درست می‌کنند.

احساس تنهایی می‌کنم. من باید سانسور را دور بزنم، مسئولان را دور بزنم، هنرمندان را هم دور بزنم.

سخن آخر؟
من از شهرم دلگیرم، از واکنشی که در قبال این مسئله نشان می‌دهد. تریبون نماز جمعه تریبون مقدسی است، افراد بزرگی در این تریبون خطبه خواندند و می‌خوانند. وقتی که شنیدم این سخنان از تریبون نماز جمعه بیان شده دلگیر شدم. از آن خطیب محترم که کار ما را نقد کرد دعوت می‌کنم یکبار این کار را از نزدیک ببیند و سپس خودش قضاوت کند که آیا آن سخنانی که دیگران درباره ما گفتند درست بوده است یا خیر؟ شاید پشت سر ما دشمنی دارند. چرا باید به حرفشان گوش داد؟

در انتخابات آینده از هیچ‌کس دفاع نمی‌کنم. عده‌ای می‌ترسند شاید من جریان‌سازی کنم. من در انتخابات ۹۶ از یک لیست حمایت کردم و اشتباه کردم، نه به خاطر حمایت از آن لیست، بلکه برای اینکه وارد جریان تبلیغات و… شدن برای یک هنرمند اشتباه است. البته نظر شخصی بنده هست.

با این اوضاع نمی‌شود کار کرد. از اهل‌قلم می‌خواهم بیشتر همکاری کنند. کوچک‌ترین مسئله دستاویزی برای حمله شده و باعث می‌شود یک جریان از هم به پاشد.

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.