از نظام دفاع کنید، نه از شخصیت‌ها

صادق صدقگوکاشان فردا –  دیالوگ‌های حاج حیدر ذبیحی (با بازی پرویز پرستویی) در فیلم بادیگارد، قصه پر غصه فدائیان این کشور است. قصه‌‌ای پیچیده اما ساده و خودمانی از نسل اول و دوم انقلاب، قصه افرادی که خودشان را فدای این مردم کردند، نه نظام را فدای خودشان. کسانی که برای دل‌شان خدمت می‌کنند و می‌خواهند تا پای جان ایستادگی کنند نه آنان‌که…

متاسفانه قصه پر غصه برخی از مدیران در کشورمان «یکی داستان است پر آب چشم!» داستانی سرشار از ماجراهایی که به افسانه بیشتر ماند تا روایت عصر حاضر.

داستانی که نه می‌شود آن را احساس مسئولیت خواند و نه می‌توان نام تعهد و کاردانی بر آن نهاد. داستانی که ارتباط مستقیمی با مدیران عالی و ارشد کشورمان ندارد و در ناتوانی مدیران شهرستانی نهفته است.

داستانی که غیرمستقیم به استان و مرکز مرتبط است که منصوبین بعضاً منسوب اما ناتوان و بی‌تجربه را روانه شهرستان‌های کشور می‌کنند، اما پس از مدتی دسته‌گُلی به آب می‌دهند.

افتادن تشت رسوایی‌شان، پایان قصه مدیر منصوب (یا منسوب) است و آغاز غصه مردم. پایان قصه و آغاز غصه‌ای که سخن ماندگار مرحوم امام خطاب به یک جریان سیاسی را تداعی می کند که «خدا می‌داند اگر نانوایی یک شهر را به شما بدهند نمی‌توانید اداره‌اش کنید.»

از داستان آن استانداری که در اوج بحران سیل گلستان در مسافرت خارج از کشور بود و زندگی مردم را به آب داد تا همین ماجرای اخیر دستگیری فرماندار اسبق کاشان، مُشتی نمونه خروار است.

«ابوالفضل صدراییه» در سال ۹۴ با اما و اگرهای پنهان و آشکاری استعفا داد! و به قول یکی از مقامات سابق استان، معلوم نشد که در این فرصت اندک صدارتش، کِی فرصت کرد تا این دردسرهای متعدد و متنوع! را برای خود بیافریند.

او با تودیعی ناگهانی و سرشار از ابهام و شایعه، از کاشان رفت، اما پس از چندی، خبر ترفیع و انتصابش به عنوان یکی از مدیران ارشد آبفا تهران، بر آن ابهامات و شایعات افزود.

توبه کرده بود یا بخشیده شد، نمی‌دانم. تبرئه شد یا متنبه، بی‌اطلاعم. اما خبر دستگیری «مجدد» او به دلیل فساد مالی (آن هم توسط رسانه‌های معاند) این نکته را به من یادآوری کرد که: «زنهار از این بیابان وین راه بی‌نهایت!»
آ
ری! کاشان ما از سال ۹۲ تا کنون در میان هوا و زمین معلق است. ثبات مدیریتی، مهم‌ترین عامل در توسعه پایدار محسوب می‌شود و کاشان در طی این ۶ سال اخیر، ۴ فرماندار داشته است و هر کدام ماجراهایی خاص و منحصر به‌فرد.

یکی حاشیه‌دار و دیگری حاشیه‌ساز. یکی عالمِ بی‌عمل و دیگری استاد گفتاردرمانی. یکی بومی و دیگری…

چه بر کاشان و کاشانی‌ها می‌رود، نمی‌دانم اما نگرانم. نگران آینده شهرم و شهروندانش.
گلایه‌مندم از کسانی که به‌جای خدمت به ملت، به‌دنبال ماندن بر کرسی قدرت آن‌هم «به هر قیمتی» هستند.

شاکی‌ام از کسانی که به‌دنبال دفاع از شخصیت افراد هستند، و نه حفظ شخصیت نظام و شئون زندگی مردم.

متعجبم از کسانی که کاستی‌های گذشته و ‌ضعف‌های فعلی را می‌بینند، و چالش‌های آینده را هم به خوبی می‌داند، اما به اسفند ۹۸ و خرداد ۱۴۰۰ می‌اندیشند و لقمه‌ای رأی حلال!

ای کاش اینجا هم یکی مثل حاج حیدر ذبیحی پیدا می‌شد و می‌گفت: «من اومدم از شخصیت نظام دفاع کنم، اومدم جونم رو پای اعتقادم بذارم که اگر غیر از این باشه این فیش حقوقی ارزش جونمو نداره!»

صادق صدقگو
مشکات آنلاین

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.