کاشان فردا – زينب رسولزاده/ شاید اگر از من بپرسند سختترین کار عالم چیست؟ بیدرنگ پاسخ خواهم داد: «مادر بودن». شغلی عجیب، بدون مرخصی، بدون حقوق و مزایا، بدون تشویق و شبانهروزی!! شغلی که همهی ابعاد وجودی یک زن را درگیر خودش میکند.
بسیار خواندهایم در تکریم مادر. ولی من این بار میخواهم انتقاد کنم، از خودم به عنوان یک مادر و سایر مادران همنسلم. دختران دهه 60 که خواستههایشان لابهلای تعداد زیاد خواهر و برادرهایشان گم شده بود. و امروز تبدیل شدهاند به مادرانی که سردرگم بین گذشته و اکنونند. و عجیب نیست اگر این مادران خطا هم داشته باشند.
نخستین مشکل بزرگ ما شاید واژه سادهی «نه» باشد. ما دقیقا نمیدانیم کی باید نه بگوییم و چه زمانی از مواضعمان کوتاه بیاییم. گاهی که باید نه بگوییم، در برابر یک قطره اشک! تسلیم میشویم، و گاهی که میشود اغماض کرد، به هیچ وجه از مواضعمان کوتاه نمیآییم.
انتقاد بعدی را من «مادر اشیابودن» نام گذاشتهام. بعضی وقتها ارزش یک گلدان برای ما از غرور فرزندمان بسیار بیشتر است. حاضریم ساعتها وقت بگذاریم برای نظافت منزل، ولی اگر کودکمان بخواهد برایش کتاب بخوانیم یا کنارش قدم بزنیم، حوصله نداریم.
برای ما مادران بسیار زشت خواهد بود اگر مهمانی بیاید و گردی بر لبهی میزی ببیند، ولی شاید برایمان مهم نباشد که فرزندمان ساعتها مشغول کار با گوشی باشد.
اینجاست که اشیا برای ما از فرزندان اهمیت بیشتری پیدا میکنند.
نکته بعدی شاید رقابت نابرابری است که بچهها باید با رسانه انجام دهند. وقت بسیار زیادی از مادران صرف دیدن سریالهای تلویزیونی میشود، درست همان موقع که میشود با فرزندمان درباره اتفاقات امروز مدرسه صحبت کرد.
در صفحههای مجازی پیامهایی درباره تربیت کودکان را لایک میکنیم، ولی اسم صمیمیترین دوست فرزندمان را نمیدانیم. بلد نیستیم چه چیزی خوشحالشان میکند و از چه میرنجند؟!
همه اینها البته پاسخ هم دارد؛ مثلاً اینکه گرفتاریها نمیگذارند ولی یادمان باشد مقدار زمان مهم نیست؛ این کیفیت است که تاثیرگذار است.
برای همین است که مادربودن سختترین شغل دنیاست.