کاشان فردا – سفر میتواند به اندازهی نیمروزی باشد. ساعاتی چند. میتوان احتیاط کرد و با رعایت فاصلهها، به تماشای طبیعت رفت. ما عصرگاهی به تماشای آرنجن رفتیم.
آرنجن، دهی است کوچک، هشتاد کیلومتری شمال غرب کاشان. از توابع برزک و دهستان گلاب. از آبادی ورکان که رد شویم، چند کیلومتری دشت و دامنه و باغ و تپه ماهور است تا میرسیم به آرنجن.
آرنجن بر دامنهی نرمی از خاک و سبزه نشسته. روستایی کوچک، با کمتر از سیصد خانوار. سبز و کاهگلی. پیش از ورودی، جابهجا کندهها و آغل گوسفندان، نشان از زیست و معیشت اهالی میدهد. کشت و زرع و دام.
این روستا، همهی نشانههای یک آبادی را دارد. دهی نشسته کنار چشمه و قنات. زیارتی و گنبدی کنار آن.
در کوچههای آرنجن قدمزنان پرسه زدیم. جابهجا مردان و زنانی نشسته بودند. سلام و علیک و حال و احوالی. گفتم سالها پیش، معلم روستای ورکان بودم. دانشآموزانی هم از آرنجن داشتم. بیست و هفت سال پیش! نتوانستم نام دانشآموزان آن سال آبادی را به یاد بیاورم.
آن سالها آبادی، آبادتر، اما کوچکتر بود. حالا، خانههای قدیمی، فرو ریختهتر به نظر میآمد و خانههای نوساز، دور از عناصر معمارانه بومی، به جایشان، سر بر آورده بودند. با این همه، هنوز آبادی، وجوه زیست بومیاش را در خود داشت. نشستم و با بعضی گپوگفت زدم. با خانم طحانی و فرزندانش. شیفته سنجاق روسریهاشان شدم .
آرنجن، در پایان تیرماه، توت داشت. دانه دانهای خوردیم. عکس گرفتیم. بارانکی خرد بارید. شیفتگیمان به آب و خاک و سبزه، بیشی گرفت. یاد عطار و بایزید، در دشت و دامنه پیچید : «به صحرا شدم، عشق باریده بود.»
غروبی آفتاب، با پارس سگها، یله در یادهای دور و نزدیک، از آرنجن بیرون آمدیم.
محمود ساطع – کانال بوموبر
از این نویسنده:
+ هزار تندیس چوبین باغ کجاست
با سلام
خداقوت استاد گرانقدر