کاشان فردا – مادربزرگم شهرساز بود! از هر خیابانی که رد میشدیم، حرص میخورد. از اینکه چرا خیابانها باریکاند، چرا ترافیک است؟ چرا فلانجا عقبنشینی نمیکند؟ چرا دور باغ فین یک میدان بزرگ نمیکشند؟
اینها را خیلی جدی و مُصِر میپرسید، نه بهعنوان یک سؤال ساده. اصل ماجرا آنقدر برایش بدیهی بود که سؤالهایش را بهصورت استفهامانکاری میپرسید: «نباید اینجا فضای سبز بشه؟ نمیتونند این خیابونها رو صافتر و پهنتر درست کنند؟ نباید اینجا رو عقبنشینی کنند؟» حرص میخورد که چرا شهرداری نمیفهمد و کمکاری میکند.
به شوخی میگفتیم عزیز اگر شهردار بشود، فرداش نصف بیشتر شهر را سر هم خراب میکند و از نو میسازد. میخندیدیم و او بیشتر حرص میخورد. فکر میکرد دستش انداختهایم.
دستش نمیانداختیم، فقط به سادگیاش میخندیدیم. محترمانهتر بگویم: سادگیاش ما را به خنده میانداخت. عزیز معنی رانت را نمیدانست. از نوکیسگی و نئولیبرالیسم و این اصطلاحات دهنپرکن سردر نمیآورد. حتی اگر میفهمید، نمیتوانست باور کند کسی بتواند به خاطر جیب و منافع خودش شهر را نابود کند. شهر برای او از همه چیز مهمتر بود.
ماجرا ادامه داشت تا یک بار او را یاد «خیابان باخسوره» انداختم. بعد از آن دیگر نظر نمیداد. مینشست و صمبکم خیابانها را نگاه میکرد و البته حرص میخورد.
کاشانیها به پدرزن میگویند باخسوره یا باقسوره. ریشهاش را نمیدانم. خیابان باخسوره یعنی خیابان بهشتی* فعلی که به خاطر قوس شمشیریاش این اسم را رویش گذاشتهاند. میگویند شهردار وقت، موقع ساخت این خیابان این قوس را گذاشته که خانه باخسورهاش نیفتد تو خیابان. تا جایی که من میدانم این تنها چیز بدی است که در کارنامه آن بنده خدا مانده. اما دیگر به فرهنگ عامه منطقه تبدیل شده. هنوز وقتی از خیابان باخسوره حرف میزنند، لبشان به خنده وا میشود!
خیابان
چه خوب که دیگر عزیز نیست که ببیند شهر پر شده از خیابان باخسوره. نیست که حالش از این همه ناسازی و ناهمگونی و بیتوازنی بههم بخورد و حرص بخورد. از طرف دیگر، حیف که نیست. چون عزیز ذاتاً شهرساز بود، شهرساز خوبی هم بود. اگر شهردار میشد، فرداش نصف بیشتر شهر را سر هم خراب میکرد. خراب میکرد که از نو و درست بسازد.
جابر تواضعی – کاشان نیوز
از این نویسند:
+ وقتی از کارخانه حرف میزنیم…
کاشان فردا را در اینستاگرام دنبال کنیم: https://www.instagram.com/kashanefarda.ir