کاشان فردا –
کیست این آوای کوهستانی داوود با او
هُرم صدها دشت با او، لطف صدها رود با او
نیزهنیزه زخم با او، کاسهکاسه داغ با من
چشمهچشمه اشک با من، خیمهخیمه دود با او
ای نسیم آهسته پا بگذار سوی خیمهگاهش
گوش کن! انگار نجوا میکند معبود با او
هر که امشب تشنگی را یک سحر طاقت بیارد
میگذارد پا به یک دریای نامحدود با او
همرهان بار سفر بربستهاند انگار و تنها
تشنگی مانده است در این ظهر قیراندود با او
مرگ عمری پابهپایش رفت سرگردان و خسته
تا که زیر سایه شمشیرها آسود با او
از چه ای غم! قصه تنهاییاش را مینگاری
او که صدها کهکشان داغ مکرر بود با او
صبح فردا کوهساران شاهد میلاد اویند
سرخی هفتاد و یک خورشید خونآلود با او
سعید بیابانکی
از این شاعر:
+ آی تیغ بیحیا، شرم کن وضو بگیر
+ بم لرزید