کاشان فردا – زهرا مهدیپور: «تو را به خدا فکری به حال این مطلبها کنید؟»
این پیامی است که توسط یک مخاطب برای ما ارسال شد. از وضعیت اسفبار مطبی که به آن مراجعه کرده بود گلایه داشت. همین پیام باعث شد قرنطینه را فراموش کنیم و به بهانه نوبت گرفتن برای بیمار نداشته، به تعدادی از مطبها سر بزنیم.
قبل از ورود به مطلب اولین پزشک، شماره تماس او را از ۱۱۸ گرفتیم، هرچه تماس گرفتیم یا بوق اشغال می خورد یا جواب نمی داد. وارد مطلب شدیم.
تعدادی خانم باردار، در یک اتاق نسبتا کوچک منتظر بودند تا خانم دکتر ویزیتشان کند. ماسکهای متعدد روی صورت و سکوتشان نشان میداد که همه تلاششان را می کنند از شر کرونا مصون بمانند اما صندلیهای کنار هم مطلب خانم دکتر و فضای موجود، چاره ای به غیر از کنار هم نشستن برای آنها باقی نگذاشته است.
زن باردار هم که نمی تواند ساعتها روی پا بایستد.
به یکی از مراجعان گفتم چند ساعت است که اینجا نشسته اید؟ گفت: «از ساعت ۳ تا الان».
عقربههای ساعت عدد ۱۸:۴۰ دقیقه را نشان می داد.
باورتان میشود؟ در این شرایط کرونایی، یک خانم بارداری که جزء گروههای حساس معرفی شده، ۳ ساعت و ۴۰ دقیقه در فضایی نشسته که به گفته مقامات رسمی کشور یکی از خطرناک ترین مکانها از نظر ابتلا به ویروس کرونا است.
کنار میز خانم منشی ایستادیم و بعد از سلام و عرض خسته نباشید حاضر شد نوبت ۶ اردیبهشت را برای خواهر باردار نداشتهام، ثبت کند.
از یکی از خانمهای داخل مطلب پرسیدیم همیشه خانم دکتر به همین شکل ویزیت می کند؟ گفت شما نوبت هم که بگیری باید ساعت ۳ اینجا باشی. خانم دکتر هم یک ساعت بعد می آید.
تصمیم گرفتیم که در ادامه جستجوی خود، به مطب پزشکان متخصص زنان و زایمان برویم چرا که این گروه به تصریح کارشناسان جزء گروه های پرخطری هستند که دغدغه های مادرانه برای آنها راهی جز مراجعه به پزشک در زمان مقرر باقی نمی گذارد.
چند مطلب بسته بود و در چند مطب هم یک تا دو بیمار بیشتر در انتظار ویزیت نبودند که آنها هم با فاصله از هم نشسته بودند. دوباره برای خواهر باردار نداشتهام نوبت ویزیت گرفتم.
غروب بود و باید به خانه برمیگشتیم که دست تقدیر ما را به مطلب دیگری کشاند. اصلا برای سر زدن به آن مطب وارد آن ساختمان نشده بودیم.
اما وقتی که تابلوی متخصص زنان و زایمان را دیدیم نتوانستیم از آن بگذریم.
اوضاع غیر قابل باورتر از آن چیزی بود که در مطب اولی دیدیم. تعدادی زیادی بیمار و مادر باردار داخل آن اتاق کوچک روی صندلی های بهم چسبیده کنار هم در انتظار پزشک نشسته بودند و منشی مثلا وظیفه شناس هم تلفن به دست بود.
چند دقیقهای منتظر ماندیم تا خانم منشی موبایلش را زمین بگذارد و به گفتوگویش پایان دهد.
دوباره برای خواهر باردارم درخواست نوبت کردم. گفت فردا ساعت ۳:۳۰ دقیقه اینجا باش.
وقتی وضعیت آن مطب و شلوغی بیش از حد آن را دیدم نگران خواهرم شدم و پرسیدم: ۳:۳۰ بیاید میفرستیدش داخل یا باید منتظر بنشیند؟
منشی به صندلی اش تکیه داد و گفت: باید بنشنید تا نوبتش شود.
گفتم نمی شود یک ساعتی را بگویید که ما سر آن ساعت بیاییم؟ اخمهایش را در هم کشید و گفت: نه خانم.
هوا تاریک شده و باید به خانه برگردیم. خیابانها شلوغ است؛ درست مانند مطب آن خانم دکتر. اما خیلی هم نمی شود از این آدمهایی که در شرایط کرونایی بیرون آمده اند انتظار داشت. وقتی که یک پزشک اینگونه برخورد میکند چگونه میتوان از مردم انتظار داشت؟ به قول شاعر هرچه بگندد نمکش می زنند، وای به روزی که بگندد مطب
به خانه که رسیدم نفس راحتی کشیدم خدا را هزار مرتبه شکر کردم که در این وضعیت خواهر بارداری ندارم.
زهرا مهدیپور – مشکات آنلاین