کاشان فردا – تاریخ عکاسی سرشار است از قابهایی که لحظات را در درنگی عکاسانه ایستا کرده، در حالیکه پویایی یک واقعه را در خود حمل میکردهاند. از نشانههایی تصویری میگویم که اگر چه به ظاهر فقط یک عکس بودهاند اما باعث و بانی یک حرکت بیتوقف تا رسیدن به مقصود شدهاند. در تاریخ ایران به عکسهایی برمیخوریم که تحولی را آفریدهاند.
***
چندی نبود که سلطان صاحبقران از دنیای فانی رخت بربسته و مظفرالدینمیرزای پا به سن گذاشته از دارالسلطنه تبریز به دارالخلافه تهران رسیده بود که عکاسی در ایران ماهیت متفاوتی یافت و اگر چه هنوز مناظر و مردمان و عکسهای یادگاری بزرگان سوژه مرسوم عکاسباشیها بودند، اما عکس کارکردی متفاوت از گذشته پیدا کرد؛ تقدیر چنین بود که این کارکرد تازه پدید در حوزه سیاست و تبلیغات سیاسی رقم بخورد.
در سالهایی که انقلاب مشروطه پس از پشت سر گذاشتن تجربههایی موفق مثل نهضت تنباکو داشت از میان اعتراضات سر بلند میکرد، به عکسی برمیخوریم که اولین جرقههای اعتراضات عمومی در پایتخت را میزند. احمد کسروی در کتاب «تاریخ مشروطه ایران» مینویسد:
«سال ۱۲۸۳ شمسی، در سایه چیرگی عینالدوله به آسودگی گذشت، ولی در پایان آن در تهران یک داستانی روی داد و آن اینکه پیکرهای از «نوز» و دیگر بلژیکیان به دست افتاد که زنان و مردان بزمی (بال کوستومه) ساختهاند و هر یکی از مردان رخت دیگری (از رختهای گوناگون ایران) به تن کردهاند و خود نوز عمامه به سر گذارده و همچون ملایان عبا به دوش انداخته است».
عکس مورد نظر که به قول کسروی داستانی را روی داد در ۱۲۸۱ شمسی گرفته شده بود، اما دو سال بعد به دست مخالفان افتاد و بهانهای شد برای شعلهور کردن آتش اعتراضات آزادیخواهانه و عدالتطلبانه مردم ممالک محروسه ایران. سید عبدالله بهبهانی علیه جسارت نوز غیرمسلمان و بیگانه در پوشیدن لباس پیامبر سخن گفت و عکس در میان علما دست به دست و بر منابر زیادی علیه آن گفته شد.
عکس یادگاری و سرگرمکننده نوز بلژیکی یکی از اسباب برکناری او و خلاصی ملت ایران را فراهم کرد و شاید بتوان آن اتفاق را اولین بهرهبرداری سیاسی از تصویر در تاریخ عکاسی و سیاست ایران دانست.
***
حالا غرض از آنچه که گفته شد مشروطه و چگونگیاش نیست بلکه فقط قصد داشتم بگویم عکس توان خلق یک چنین موجهایی را در جامعه دارد حتی اگر این تأثیرات مدنظر عکاس هم نبوده باشد. از داستان مشروطه و عکس جنجالیاش که بگذریم یکی از مهمترین اتفاقات شهر خودمان؛ کاشان که در این سالها بارها و بارها به آن اشاره شده است از یک عکس آغاز شد. از جریان حفظ و احیای خانههای تاریخی میگویم.
به خاطر دارم مهندس سیفالله امینیان در سال ۱۳۹۵ در مجلسی با موضوع فرش دستباف کاشان که در خانه مرشدی برقرار بود از سالهایی سخن به میان آورد که مدیریت میراث کاشان را در دست داشته است. امینیان نقطه آغاز آنچه که منجر به نجات خانههای ارزشمند رو به ویرانی کاشان شد را آن موقعی میداند که آقایی فرنگی با عکسی در دست پا به خانه بروجردیها میگذارد.
«متوجه شدیم آن آقا به دنبال خانهای میگردد که سالیانی قبل عکس آن را برداشته است و حالا ناتوان از یافتن همان خانه به سراغ ما آمده بود. حالا نگو خانه مورد نظر دیگر وجود خارجی ندارد و در سالهای پیش از بین رفته است. از گفتن واقعیت خجالت کشیدیم. از او پذیرایی مختصری شد و با لطایفالحیلی از دادن پاسخ طفره رفته و روانهاش کردیم، اما یک نسخه از عکس پیش ما ماند».
آن سالها جاسم غضبانپور؛ عکاس ایرانی اهل خرمشهر در حال تهیه مجموعه عکسهایی از خانههای تاریخی از این شهر به آن شهر در سفر است که نتیجهاش بعداً میشود کتاب سه جلدی «زندگی جدید، کالبد قدیم» و کتاب یک جلدی «خانه ایرانی».
امینیان میگوید: آن اتفاق باعث شد تا به فکر تهیه عکسهایی از کاشان بیفتیم. از غضبانپور خواستیم که از بعضی بناهای کاشان عکاسی کند. همزمان با سفر رئیسجمهور وقت؛ آیتالله هاشمی رفسنجانی در باغ فین ترتیب نمایشگاهی را دادیم از آثار غضبانپور و آن عکس مرد خارجی. توجه آقای هاشمی در حین بازدید به عکس قدیمی گردشگر خارجی جلب شد و پرسید؟ این خانه کجاست؟ من و آقای مهندس محلوجی –وزیر وقت معادن و فلزات- فرصت را مغتنم شمردیم و گفتیم: این خانه خراب شده است اما خانههای اینچنین در کاشان زیاد است که عکسهایشان را میبینید و هنوز برای نجاتشان فرصت هست. این میشود که بعد از آن بودجهای از وزارت صنایع و فلزات به بازسازی خانهها اختصاص داده میشود.»
جاسم غضبانپور در گفتوگو با شهرآن در رابطه با عکاسی از کاشانِ آن سالها میگوید: من حدود یک دهه یعنی سالهای دهه هفتاد را به طور مرتب به کاشان سفر میکردم و کاشان موطن دوم من شد. همگی تعطیلیها را میآمدم به کاشان؛ گاهی تنها گاهی با خانواده. مهندس امینیان جایی را در باغ فین برای اسکان من هماهنگ کرده بود. صفر تا صد کاشان و اطراف را عکاسی کردم با هدف چاپ کتاب کاشان با حمایت مسئولان کاشانی که یک تغییر و تحولاتی رخ داد و نشد. در آن سالها فقط یکی دو مجموعه ده دوازدهتایی کارت پستال از کاشان منتشر کردیم.
وقتی برای عکاس پیشکسوت ایران خاطره مهندس امینیان را بازگو میکنم میگوید: من در ماجرای باغ فین و سفر رئیسجمهور حضور نداشتهام و داستانش را نمیدانم، اما خاطرم هست که خانه عامریها در آن سالها وضع اسفناکی داشت. بعضی از وراث آنجا را تبدیل به انبار مصالح ساختمانی کرده بودند و بخشی از بنا هم به زیر خیابان رفته بود. دکتر حسن حبیبی؛ معاون رئیسجمهور با دیدن عکسهای من از عامریها در کتاب زندگی جدید، کالبد قدیم و اطلاع از وضعیت آن متقاعد میشود بودجهای را از طریق یکی از فرهنگستانها برای بازسازی خانه تعیین و امکان تملک خانه توسط سازمان میراث فرهنگی را هم فراهم میکند.
غضبانپور با شنیدن این جمله که آن عکسها از عوامل محرک و آغازگر چنین جریان بزرگی بوده که تا امروز هم ادامه یافته است، میگوید: خوشحالم که من یکی از باعث و بانیهای این نهضت حفظ و احیا نه فقط در کاشان بلکه در کل کشور بودهام اگر چه الآن کسی نمیداند. امروز همه این اتفاقات فقط به نام تعداد کمی از افراد نوشته میشود. چند سال پیش در افتتاحیه سرای عامریها حضور پیدا کردم و در بین این همه اسمی که برده شد، به من که زمانی پا به درون تکتک این خانهها گذاشته و ثبت و ضبطشان کردهام، اشارهای نشد.
از سالهایی که جاسم غضبانپور جای جای کاشان را با دوربینش زیر پا گذاشته است حدود دو دهه میگذرد ولی هنوز مجموعه عکسهای او به خاطر آنکه حامی مالی ندارد منتشر نشده است. عکسهایی که میتوانستند با انتشار در همان زمان ما را به شناختی بهتر از وضعیت اجتماعیای که در آن بودهایم برساند، اما گذر زمان جنبه نوستالژیک و تاریخی این آثار را پررنگ خواهد کرد و ما را هر چه بیشتر به گذشته پیوند خواهند زد تا اکنون.
عکسها ممکن است در موقعی که گرفته میشوند آن طوری که باید دیده نشوند، دیده شدنشان بستگی دارد به حال و هوای جامعه و به اینکه اولین بار چه کسانی به آن توجه کنند و به آن چه واکنشی نشان بدهند. ممکن است تصویری مدتها خاک بخورد و ناگهان پدیدهای اجتماعی غبار از آن بزداید و دوباره به فراموشی سپرده شود.
همه این عوامل در اینکه یک اثر دیده شود تأثیر دارد و باید خوشحال باشیم که زمانی با پیشگامی و بلندنظری امینیانها و غضبانپورها و حلیها میراثی نجات یافتند که مایه فخر کاشان و تجسم تاریخ باشکوهش است و این سوال برای نگارنده پیش میآید که آیندگان از کدامین عکس امروز ما به عنوان یک نقطه عطف یاد خواهند کرد؟
مهدیار زمزم – پایگاه خبری شهران
از این نویسنده:
+ فراموششدگان شهر ملی نساجی