اُتیسم؛ روایتی متفاوت از یک جشن

مهدی سلطانی‌رادکاشان فردا ـ اشک، سکوت، حسرت، اندوه، شادی، بغض پنهان، لبخند، فوران امید .. شاید تنها جایی که بشود همه این حس‌های متضاد را با هم تجربه‌کرد، لابه‌لای بچه‌های اُتیسم است. کنار بچه‌هایی که سرنوشت محتوم‌شان این‌گونه رقم خورد که به لبخندت فقط زل بزنند و سکوت کنند!

به خشمت هم، به گریه‌هایت هم، به سکوتت هم؛ تنها جایی که می‌شود کل و یوم این حالات عاطفی گونه‌گون را لمس کرد، کنار پدر و مادرهایی‌ست که کشته‌ی اندوه این بچه‌هایند، بعضی‌شان پیر و فرتوت و تکیده‌ی بی‌قراری و جوشش ناگزیر گل‌هایی که نه دروغ می‌شناسند و نه با فریب دم‌خورند و البته شکرگزار خدمت به وصله‌های تن‌شان، کنار پدری بی‌همسر چون که اُتیسم به هیچ‌کس رحم نمی‌کند و اگر طاقتی طاق شود «طلاق» آخرین راه است!

همتی باید تا در شبی سرد و در آخرین هُرم‌های دی‌ماه، که مختص بچه‌های اتیسم بود، بشود سالنی را گوش تا گوش برای آن‌ها پر کرد.
برای بچه‌هایی که غیر از انجمن کوچک و جمع‌و‌جورشان و البته پدر و مادرهایی که غیر از خدا پشت و پناهی ندارند، پناه دیگری تا این لحظه برای‌شان از راه نرسیده.

از زن و مرد تا کوچک و بزرگ تا میان‌سال و مسن، از هنرمند و ورزش‌کار نامی، تا روزنامه‌نگار و هنرمند محبوب تئاتر در سالن بزرگ فیض دانشگاه کاشان گردهم آمدند چرا که حدود یک کیلومتر آن طرف‌تر، سالن آزادی‌ِ دانشگاه بر خلاف وعده قبلی، کفاف این همه قلب مهربان را نداشت ..

حکایت آن شب، حکایت اتیسم بود؛ این اختاپوس نامریی که از منظر مدیرعامل انجمن اتیسم کاشان ” عنصری جذاب ” است و مانند سازهایی عمل می‌کند که اگر خوب و در جای خود کوک نشوند، رعشه بر روح و روان می‌اندازد.

از بد روزگار این بیماری لاکردار آن قدر ناشناخته است که میدان‌دار گلریزان آن شب هم در تلفظش مشکل دارد و مدام آن را “اوتیسم” واگویه می‌کند !! آیا این را باید مرهون روزمرگی مسئولان شهرمان بدانیم که از بام تا شام درگیر معرکه‌هایِ منفعت‌طلبانه‌یِ سیاسی‌شان‌اند یا به جهان‌شمولی این درد در کل میهن‌مان؟؟!

به گمانم این سومین یا چهارمین جشن یا همایش اتیسم در کاشان بود تا به واسطه این گردهمایی بشود برای این بچه‌ها کاری کرد. بشود چهار تا مسئول را با دعوت و پیغام و پسغام پای کار آورد تا درد پدر و مادرها را بشنوند. مسئولانی که به گمانم برخی‌شان در جشن دو سال پیش هم حاضر بودند، اما تا امروز از آن‌ها آبی آن‌چنان که باید و شاید برای بچه‌های مظلوم اتیسم گرم نشد، زیرا هر آینه به روشنی می‌دانیم در این مُلک آن‌چه به وفور یافت می‌شود سخنرانی‌های زیبا و شعار است و وعده که خدا کند البته به قصد منافع شخصی و آینده‌نگری‌هایِ سرنوشت‌سازِ بعضأ صندوق‌محور نباشد! من می‌گویم انشاالله نیست، شما نیز بگویید نیست!

در آن شبِ سالن فیض دانشگاه کاشان، بی‌گمان نقطه اوج برنامه و هنگامه‌یی که از چشمان برخی اشک سرازیر و از سینه‌های بسیاری آه و افسوس برخاست، آن‌جا بود که نوبت به بیان زهرگویه‌هایِ غمبار پدر یک کودک مبتلا به اتیسم بر بالای سن رسید.

آن‌جا که پدر و مادری که هر یک سرپرست یک فرد مبتلا به اتیسم بودند، در گفت‌وگویی رودرو با دو مجری برنامه و رو به جمع حاضر از روزگار رفته و همچنین چشم در چشم دو سه نفری از صاحب‌منصبان شهر بر خود و فرزندان‌شان گفتند.

از تلخی‌های زیست سخت و جان‌کاه با یک بیمار اتیسمی که البته پاره تن‌شان است و از عمق دل دوستش دارند. آن‌جا بود که پدر در لابه‌لای دل‌گویه‌هایش چیزهایی گفت که به گمانم کل سالن را به سکوت توأم با تعجب و خشم خاموش فرو برد:

«از اداره بهزیستی قوانینش در حمایت از اتیسمی‌ها را پرسیدم و آن‌ها گفتند یا پدر و مادر باید از هم جدا شده باشند!! یا اثبات شود که پدر و مادر صلاحیت اخلاقی برای سرپرستی کودک اتیسمی را ندارند!!»

اینها اگر درد و بدبختی و نتیجه اضمحلال نظام باصطلاح حمایتی حاکمیت از طبقه معلول و کم‌توان جامعه نیست پس چیست؟! آیا اگر همه پدران و مادران سرپرست یک کودک اتیسمی در زمانه سخت و فشار اقتصادی توانایی مالی برای نگه‌داری دل‌بندشان را نداشتند و دست نیاز به سوی حاکمیت و دولت دراز کردند، شرط اجابت نیازشان جدایی آن دو است ؟!!

چگونه است که دزدهای یقه سفید با لطایف‌الحیلی در این مُلک و با ده‌ها پشت‌گرمیِ مجهز به امضاهای طلایی از سیاسیون چپ و راست و میانه و ارزشی‌نما و بدون نظارت، میلیاردها سرمایه پولی کشور را به یغما می‌برند، اما کمک‌رسانی حمایتی و مادی به معلولان جامعه مانند مبتلایان به اتیسم، بعضأ اسیرِ در چنگال قوانین قرون وسطایی و کاریکاتوری است؟!! طول و عرض و عمق این دره” تفاوت سطح خوشبختی دو شهروند این مملکت ” را آیا می‌توان به راحتی محاسبه کرد؟

حقیقت ماجرا این‌جاست که برخورد و کنترل اتیسم مسئول و غیرمسئول نمی‌شناسد. از زمام‌دار نشسته بر رأس شورای شهر تا شهردار و از فرماندار و نماینده تا شهروند همه و همه مسئو‌ل‌اند.

اگر قرار است فلان شرط و شروطِ من‌درآوردی و قانون بی‌رحمانه و مشوق جدایی در خانواده‌ها در حمایت از کودکِ بیمار اتیسمی نیست و نابود شود، باید دست به‌کار شد. بیشتر از همه نوک پیکان اقدام سمت آن مسئولی است که دستش به دولت و وزرا می‌رسد و فی‌المثل اگر صلاح بداند می‌تواند سر یک موضوع عمومی و حیاتی استعفا بدهد. بدون رُل‌بازی‌کردن، بدون نمایش‌های عوام‌فریبانه و بی آن‌که شهروندی احساس کند این‌ها همه رنگ و بویی غیرخدایی دارد.

مهدی سلطانی‌راد ــ‌ کاشان آنلاین

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.