پدرم، گوش کن! بهانه نگیر
و غرور مرا نشانه نگیر
از دلم با تو حرفها دارم
حرف از روح کربلا دارم
پدرم حرف نسل ما چیزیست
که شبیه شعار نسل تو نیست
کربلا از نگاه ما شور است
نور در نور، نور در نور است
پدرم فکرتان بلند نبود
کربلاتان جوانپسند نبود
همهی کربلا که ماتم نیست
قصه و غصّهی دمادم نیست
کربلا حرف دیگری دارد
به وصال خدا دری دارد
حرف امروز حرف دیروز است
خون به شمشیر ظلم، پیروز است
پس چرا غم، سوار فکر شماست؟
کشته شد واحسین ذکر شماست
پس چه شد آفتاب پیروزی؟
پس چه شد آن همه ستمسوزی
که اگر کشته شد حسین (ع) چه باک
خون برای ادای دِین چه باک
فکر کن کربلا چرا زیباست
پرچم دین هنوز پا بر جاست
چه کسی این پیام را فهمید
«آی شمشیرها فرود آیید»
او خودش خواست یک صدا بشود
که برای خدا فدا بشود
گفت آن مظهر شکیبایی
که: «ندیدم به غیر زیبایی»
پس تو و من چرا نمیبینیم
دیدنیهاش را نمیبینیم
«روضه» خوب است؛ اشک میآرد
بوی سقا و مَشک می آرد
تو کفایت ولی به این کردی
شد به اصل پیام برگردی؟
پدرم گوش کن بهانه نگیر
و غرور مرا نشانه نگیر
که اگر با تو روی صحبتم است
«اتّقوا مِن مواضِع التُّهم» است
حرف امروز نسل من این است
که عزا «بی شناخت» توهین است
سگ نه! یار حسین (ع)میمانیم
و کنار حسین می مانیم!
مادرم از شبی که زاده مرا
شیر عشق حسین داده مرا
کربلا زینبی ولی، زیباست
«استقامت» پیام عاشورا است
پس چرا آفتاب پیروزی!
پشت ابر کلیشه میسوزی؟
مهدی فرجی