کاشان فردا ـ برای ما دهه شصتیها بوی ماه مهر یعنی بوی چوب نیمکتهایی که رویش پر بود از یادگاریهای حکشده بچهها، بوی ماه مهر، یعنی گچهای رنگی صورتی، زرد، آبی و سفید.
ما بچههای پرقدرتی بودیم، سر نترسی داشتیم، نازپرورده نبودیم، بدون رفتن به پیشدبستانی و عادت به محیط مدرسه، از مادرهایمان جدا شدیم و نشستیم سر کلاس. ما یاد گرفته بودیم اشک نریزیم.
برای من دوره ابتدایی یادآور روزهای چندان خوبی نیست، بیشتر یاد مدیرمان میافتم که با بیمهری مرا به دفتر مدرسه کشاند و گفت چرا هرچه تذکر میدهیم، النگوهایت را درنمیآوری؟ و خطکش چوبی را بیپروا چند بار زد روی دستم. معلمها هم انگار از زجرکشیدن یک بچه لذت میبردند، توی دفتر ِمدرسه، تکیه داده بودند به صندلیها و خفهخون گرفته بودند. شاید همینها بعدها قلم بر کاغذ ساییدند که ای وای از تجاوز به حقوق کودکان…!
دوره ابتدایی مرا یاد معلم کلاس سومِمان میاندازد؛ معلم نادانی که عادت داشت مداد بگذارد لای انگشت بچهها و این قصه آنموقع دردناکتر میشد که «عاطفه» دختری که معلولیت خفیف جسمی داشت هم از آزارهای او مصون نبود. انتظار داشت عاطفه هم مثل بقیه باشد، نمیفهمید که نمیتواند.
ما در مدرسه سروری نمیکردیم، آرام و نجیب بودیم. میخواستند بدبودن یادمان بدهند، اما نخواستیم یاد بگیریم. اول دبیرستان بودم که مدیرمان مرا کشید کنار که: تو از خانواده مذهبی هستی، برو نگاه کن هر دانشآموزی جوراب نازکیاسفید داشت به ما اطلاع بده، نپذیرفتم چون خودم هم جوراب سفید دوست داشتم!!
بابت جوراب نازک، مانتوی کوتاه، کفش لژدار، ناخن بلند تذکر میشنیدیم، اما بچههای الآن…! مگر کسی جرئت دارد بگوید بالای چشمتان ابروست؟ درسته قورتت میدهند!!
ایکاش به ما توهین و خشونت نمیآموختند، بیمهری را یادمان نمیدادند، کاش مدرسه ما را میساخت، آنجا اخلاق میآموختیم و شیوۀ گفتوگو را.
کاش برایمان بستر پرورش استعداد بود و بروز خلاقیت.
کاش اول مهر، آغاز لذتبردن بود و تمرین اعتمادبهنفس، یادگیری تفکر عمیق؛ نه صرفاً سوادآموزی با اعمال شاقه…
حوریه شیواپور ــ کاشان نیوز