نمایش علی دارمیزاده ریشه داشت. او در نمایش «آنها و آرشیگ» به سراغ دوپارههای ابدی ازلی رفته است. نمایش درباره ما و آنهاست. خودی یا غیرخودی، دوست یا دشمن، حیدری یا نعمتی. دارمیزاده در جستوجو برای یافتن تخم این کینه و نفاق هزاران ساله، به نخستینها رسیده است.
فریدون، جهانشاهی که فرِه ایزدی داشت. شاهی که هم شاه بود، هم موبد.
در اساطیر، در شاهنامه، فریدون جهان را میان سلم و تور و ایرج بخش کرد. سلم و تور به تلافی سهمنداشتن از ایران زمین، ایرج را به شقاوت کشتند و سرش را در صندوق برای فریدون شاه فرستادند. خونخواهی ایرج، آغازگر جنگهای اساطیری ایران و توران است.
در نمایش دارمیزاده، فریدون دو پسر دارد ایرج و تورج و دیگر دختری است با نام آرشیگ. (آرش+ایگ). فریدون باز در سودای تقسیم میراثش. جهان را دو پاره میکند. ایرج و تورج به پاداش ستایش کردن پدر، سمتی از جهان را گرفتند و آرشیگ، دختر خردمند که پدر را حذر داد از اشتباه، مجازات شد و قسمت ارداویراف گردید.
هر آنچه گفته شد؛ روایت داستانهای پیشینیان بود و استفاده علی دارمیزاده از این داستان در ساختن نمایش آرشیگ و آنها که ما نه اجرا، که اجراخوانی از آن را در خانه تئاتر کاشان تماشا کردیم.
علیدارمی زاده با استفاده از این کهنالگو، ایدهاش را اجرا کرده است. دارمیزاده برای برجستهساختن اشتباهها. به سراغ نخستین پادشاهی میرود که اشتباه کرد که:
«نادانی را یک بار و کم از یک دم نیز آزمودن، اشتباهی است بیبرگشت».
و بدین سان جنگ در گرفت. در جهان نمایش نیز جنگی به پا است و هر شاهی چشم در چشم شاه دیگر، به سودای بهدستآوردن نگینزرین یا سیخک زرین، صورتکی را از دست دیگری به خشم میستاند و بر زمین میکوبد.
جماعت سر تا پا سیاه مخلوق، چاکر، خادم و فرمانبردار نیز تنها به وعدهی خوراک، آسایش و یا رونق کاروبار؛ همه به صف در پشت سر وعده دهندهای که وعدهی رنگینتری بدهد، نامش را به شاهی بلندتر فریاد میزنند.
زبان نمایش دارمیزاده، برساخته از ایده و جهان معنایی آن دیرآشنا به نظر میرسد. این آشناییزدایی در سطح نحو با بههمریختن ارکان جملهها بهچشم میخورد. جملههایی که بهصورت گروه فعلی یا شبهجمله استفاده شدهاند.
در سطح واژگان نیز، استفاده از واژههای فارسی کمبسامد به زبان رنگ و بوی متفاوت بخشیده است. البته انتخاب این زبان دور از فارسی معیار به همراه ریتم تند و فشرده حرکتهای نمایش، به ویژه در شروع نمایش، مخاطب را گیج میکند. شاید برای برخی پسزننده باشد. در ادامه با قرار گرفتن در جریان داستان و شناختن شخصیتها شیرینی زبان به کام مینشیند.
در نهایت در کنار کاستیهای لابد هر اثر ادبی (در اینجا ادبی و نمایشی) هنر دارمیزاده در آفریدن یک شخصیت، یک قهرمان خردمند برای وانفسا و بحبوحه و هیاهو نمایش است. آرشیگ از چسبیدن پسوند «ایگ» به آرش ساخته شده است.
در اساطیر، آرش، مرد کمانداری است که با پرتاب تیر (جان) مرز ایران و توران را بازساخت. ولی در این نمایش، آرشیگ زن تیراندازی است که مرزی را نشانه نمیگیرد. مرزهایی که سالیان سال قتلگاه شدهاند و نقطهی آغازیدن جنگهای پیدرپی.
آرشیگ این نمایش ابله خردمندی است که از فراز کوه قاف تیرش را به امید صلح به سمت ناکجاآبادی پرتاب خواهد کرد. این قهرمان که شبیه پهلوانان؛ رویینتن و پیلپیکر نیست، رجز نمیخواد، ولی با رهنمایی خرد میکوشد با پاککردن مرزها، بیمعناکردن مرزها، در پرتاب این مفهوم در مهآلودی آسمان، نور امیدی برای تمامشدن جنگهای مدام بیافریند که آفریدین سرشت زنان است.
سپاس از علی دارمیزاده و دستش توانا.
عطیه راد ـ کاشان نیوز