کاشان فردا _ میدانم که این حرفم را بعضی از روانشناسان و معنویان نخواهند پذیرفت، اما بگذار نپذیرند!
مدتیست با بخشیدن و فراموشکردن ستم، مشکل دارم. احساس میکنم هیچ چیزی هرگز بخشیده یا فراموش نخواهد شد. وقتی ستم (حالا چه حرف باشد، چه فعل، چه ترک فعل) مثل زهر در خون من حلشده و تلخ و تیرهام کردهاست، چطور و چه چیز را میتوانم ببخشم؟
مثل اینکه از سر ناچاری، پراید هفت میلیونی فاقد استاندارد را ۴۸ میلیون بخریم و عزیزانمان را هم بکُشد و بعد از انجام مناسکِ بخشش و فراموشی، نجیبانه برویم بر آستانهی سایپا لبخند بزنیم و جوک بسازیم، در حالی که روانِمان دچار فروپاشی و شکاف شده است! ما سزاوار کدام آرامش بزرگتریم که این ظلمهای کوچک و خُرده ستمگران را باید ببخشیم؟
در سخنرانیهای التیامدهنده با لبخندی تصنعی میگویند؛ دست بشوی از احساسات منفی و خصمانه نسبت به فرد ستمکار (خاطی) و برای او طلب خیر و خوبی کن؛ حفظ خیرخواهی نسبت به فرد متعرض و طلب آگاهی واقعی برای وی!
میگویند: جهد کن تا انسان دیگری از تو متولد شود! چه شعر دلنشینی ای فرزانگان کلمه و کرامت و آرامش!
اما تا وقتی هنوز آن خاطره یا تخیلِ ستمآمیزِ رنجبار، مثل کرکسی منقار زنده و تپندهاش را در جگر من فرو میکند، به کدام دوبارزادگی دلم را خوش کنم؟
این نقابهای شِبهمعنوی، این خُردهفرمایشهای سانتیمانتال و فضیلتهای جماعتِ ازمابهتران…
شاید هم سخن گفتن از بخشودن، برای کسانی که با رنج جانکاه و واقعی روبهرو نبودهاند، واقعا تا این حد آسان باشد!
شاید هم گاهی بخشودن، نه از سر بزرگواری، بلکه از روی فقدان عزت نفس باشد یا ابزاری برای بهرخکشیدن برتری اخلاقی خود!
در این چند کلمه اشارهای به اثرات و برکات بخشودن نکردهام و صرفا میخواهم بگویم که دلایلِ علیه بخشودن نیز، به اندازه دلایلِ موافقِ بخشودن قوی هستند!
عبدالحمید ضیایی
کانال نویسنده