پیشینه‌ی نوروز / بخش نخست (اسطوره‌ای)

کاشان فردا – سخن از نوروز و پیشینه‌ی آن، با همه‌ی لذتی که در ناخودآگاه ما ایجاد می‌کند، دشواری‌های پژوهش تاریخی و ادبی را نیز با خود دارد؛ چه، نوروز ریشه در تاریخ اسطوره‌ای ایران دارد و این درازنای درازآهنگ، چنان رازآمیز و دیریاب است که کشف آن، سخت دشوار می‌نماید.

هر پژوهش‌گری از ظنّ خود، یار نوروز می‌شود و به کندوکاو آیین‌های آن می‌پردازد. از میان روایت‌های گونه‌گون، این یادداشت، بنا را بر این گذاشته که احتمالاً روایت «حکیم ابوالقاسم فردوسی» از نوروز که البته برگرفته از شاهنامه‌ها و خدای‌نامه‌های پیش از اوست، گزارشی است که می‌توان بیش از بقیه به آن تکیه کرد.

بر اساس روایتی که در شاهنامه‌ی فردوسی آمده است، «جشن نوروز» از یادگارهای دوران پادشاهی «جمشید»، پادشاه اسطوره‌ای ایران است. درنگی کوتاه روی این داستان را ازنظر می‌گذرانیم:

از بیت‌های نخستین داستان جمشید در شاهنامه، چنین برمی‌آید که پس‌ازآن‌که جمشید بر تخت پادشاهی نشست، «آهن را نرم کرد و از آن خُود و جوشن و زره … ساخت و پنجاه سال در این کار رنج برد». (۱) پس‌ازآن، رشتن و تافتن از ابریشم و کتان را به مردمان آموخت و پارچه‌های گوناگون ترتیب داد. پس‌ازآن، مردمانش را به چهار گروه، طبقه‌بندی کرد: پارسایان و پرستش‌گران، سپاهیان و جنگ‌آوران، کشاورزان و صنعتگران؛ و برای هرکدام پایگاه و مرتبه‌ای ویژه در نظر گرفت. (البته همین نظام طبقاتی که ایجاد کرد، به همراه «خودخداپنداری» که در میانه‌های پادشاهی‌اش به آن دچار شد، مقدمات شکست او از ضحاک تازی را فراهم آورد که فعلاً موضوع این یادداشت نیست.) سپس «به دیوان دستور داد تا خاک را با آب سرشتند و از آن خشت ساختند… و ایوان و کاخ و گرمابه و خانه ترتیب داد. آنگاه در معدن‌ها کاویدن گرفت و گوهرها چون یاقوت و زمرّد و سیم و زر یافت… سپس به عطرها روی آورد و … بعد پزشکی را باب کرد و کشتی ساخت و از کشوری به کشور دیگر از روی آب سفر کرد. پنجاه سال نیز در این امور صرف شد». (۲)

از این‌جا به بعد، روایت داستان به هدف این یادداشت نزدیک‌تر می‌شود. پس این بیت‌ها را همراه با اندک توضیحی با هم می‌خوانیم (۳):

همه کردنی‌ها، چُون آمد به‌جای / ز جای مهی، برتر آورد پای

هنگامی‌که همه‌ی این کارها (که در بالا ذکر شد) را انجام داد، پایگاه مهی و بزرگی را از آن‌چه می‌بایست، فراتر آورد.

به فرّ کَیانی، یَکی تخت ساخت / چه مایه بدو گوهر اندر نشاخت

با آن شکوه شاهانه‌اش، دستور داد تختی برایش بسازند و گوهرهای فراوان در آن تعبیه کرد. تلفظ «کَیانی» و «یَکی» به‌جای «کیانی» و «یکی» که امروزه کاربرد دارد، کهن‌تر و به زبان‌ اصلی نزدیک‌تر است.

که چون خواستی، دیو برداشتی / ز هامون به گردون برافراشتی

که هنگامی‌که اراده می‌کرد، دیوها آن تخت را برداشته و از زمین به فراز آسمان می‌بردند. (بر اساس روایت شاهنامه، آدمیان، دیوان و پریان در خدمت جمشید بوده‌اند.)

چو خورشید تابان میان هوا / نشسته بر او شاه فرمانروا

آن تخت، مانند خورشیدی تابان در آسمان می‌درخشید در حالی‌که شاه فرمانروا بر آن تخت نشسته بود.
پرواز تخت جمشید

به گفته‌ی «دکتر سیروس شمیسا»: «جمشید، در اساطیر ایرانی، با خورشید مرتبط است و در شاهنامه] از جمله در این بیت [مکرراً خورشید خوانده‌شده است» (۴). خود کلمه‌ی «جمشید» هم ترکیب «جم» + «شید» است؛ جم به معنی بزرگ و پادشاه و شید، مخففی از خورشید.

جهان انجمن شد بر آن تخت ِ اوی / شگفتی فرومانده از بخت ِ اوی

مردم، گِرد آن تخت جمع شده و از بخت بلند جمشید به شگفتی مانده بودند.

به جمشید بر، گوهر افشاندند / مر آن روز را، «روز نَو» خواندند

مردم، گوهرها و هدیه‌هایشان را نثار جمشید کردند و آن را به‌عنوان «روز نَو» جشن گرفتند.

مراد از «روز نَو»، همان «نَو روز» است که با گشتگی‌های زبان فارسی به «نوروز» امروزی بدل شده است. اگر دقت کرده باشید، مردمان افغانستان، تاجیکستان و دیگر کشورهای فارسی‌زبان، نوروز را «نَو روز» تلفظ می‌کنند که به زبان فارسی اصیل نزدیک‌تر است.

سر سال نَو، هُرمَز ِ فَورَدین / برآسوده از رنج، تن؛ دل ز کین

بزرگان به شادی بیاراستند / مَی و جام و رامشگران خواستند

در آغاز سال جدید، روز نخست ماه فروردین، مردمان از خستگی و رنج تن، برآسوده‌شده، و دل از کینه خالی کرده، همراه با بزرگان به شادمانی پرداخته و بزم می و مطرب تمنا کردند.

به‌زعم نگارنده، مصرع «برآسوده از رنج، تن؛ دل ز کین»، زیباترین جمله‌ی این فراز شاهنامه است؛ گویا فردوسی از زبان مردمان امروز، سخن می‌گوید؛ که همچنان و در نشیب و فراز سخت زندگی، جشن نوروز را فرصتی مغتنم برای برآسودن تن و روح و جان خود، می‌شمارند.

می‌گساری در ایران باستان، از اهمیت فراوانی برخوردار بوده و آیین‌های ویژه‌ی خود را داشته است و مباد که آن را امری ضدارزش تلقی کنیم؛ چرا که پیام‌آور دین اسلام، قرن‌ها بعد، آن را حرام شمرد.

می‌دانیم که در گاه‌شمار ایرانی، به‌غیراز این‌که هرماه یک نام داشته است، هر روز از یک ماه نیز، یک نام داشته است. «هُرمَز» یا «هُرمَزد»، روز نخست هر ماه را می‌گفته‌اند. «دکتر میر جلال‌الدین کزازی» درباره واژه هرمز در این بیت می‌گوید: «هرمز در] زبان[پهلوی، ریخت فرجامین از دیگرگونی «اهورامزدا»ست در اوستایی؛ … اهورامزدا در اوستا به معنی «سرور فرزانه» است. «هرمز» در بیت، نام نخستین روز از روزهای سی‌گانه‌ی ماه است». (۵) وی همچنین می‌گوید: «فَورَدین، ریختی است از «فروردین» که نخستین «ر» از واژه در آن سترده (پنهان) آمده است». (۶)

فوردین یا فرودین یا فروردین، البته پیشینه‌ای در آیین زرتشتی دارد که در بخش دوم یادداشت به آن اشاره خواهد رفت.

چنین جشن فرّخ از آن روزگار / به ما ماند از آن خسرَوان یادگار

و بنابراین، این جشن باشکوه نوروز، از آن دوره، یعنی دوره‌ی جمشید و از آن بزرگان و پادشاهان، برای ما و آیندگان به یادگار باقی‌مانده است. از این بیت معلوم می‌شود که در زمان خود فردوسی هم نوروز جشن باشکوهی بوده است.

به بیان کزازی: «رَستن از گَو ِ گیتی و مَغاک ِ خاک و پرواز بر پهنه‌ی آسمان، همواره یکی از تب‌آلوده‌ترین آرزوهای آدمی بوده است و افسانه‌ها و اسطوره‌هایی چند، بر پایه‌ی آن پدید آمده است که در بیشینه‌ی آن‌ها، پرواز ناکام و نافرجام می‌ماند و به مرگ پروازگر می‌انجامد. پرواز جمشید یکی از اندک پروازهای کامگارانه است. از آن است که ایرانیان، به‌پاس ِ آن، جشنی بزرگ می‌آرایند و آن را «نوروز» می‌نامند». (۷)

البته از «نوروز» و دیگر واژگان و مفاهیم مرتبط با آن، در چند جای دیگر شاهنامه هم‌سخن به میان آمده است؛ از جمله در داستان بیژن و منیژه، در داستان پادشاهی داراب (که به آیین‌های زرتشتی هم اشاره می‌کند)، در داستان‌های خسروپرویز و انوشیروان ساسانی (که از تاریخ اسطوره‌ای به تاریخ واقعی نزدیک می‌شود) و… که پرداختن به آن‌ها مقال و مجالی دیگر می‌طلبد.

اما بد نیست که در پایان، اشاره‌ای مختصر هم به «سیاوش» شود. دکتر شمیسا در مورد اسطوره‌ی «سیاوش» و به نقل از «استاد مهرداد بهار» می‌گوید: «سیاوش یک ایزد نباتی است که وقتی کشته می‌شود از خونش، خون سیاوشان سبز می‌شود. اسمش به معنی مرد سیاه است. سیاه‌رنگ‌بودن دلیل بازگشت از جهان مردگان است. این واقعه در ایران در اوّل سال اتفاق می‌افتد، در عید نوروز. حاجی‌فیروز با صورت سیاه و جامه‌ی سرخ هم مربوط به همین آیین است. چهره‌ی سیاه، دلیل مرگ و جامه‌ی سرخ، نماد زندگی مجدّد و خون مجدّد است.» (۸)

در بخش دوم و پایانی این یادداشت، اندکی از پیشینه‌ی باستانی ِ در دسترس تر نوروز، سخن خواهد رفت.

——————————————————————–

پی‌نوشت:

(۱): کتاب «برگردان روایت گونه شاهنامه فردوسی به نثر» – دکتر سید محمد دبیر سیاقی – نشر قطره – صفحه ۲۵

(۲): همان

(۳): این ابیات از شاهنامه‌ی نسخه‌ی دکتر جلال خالقی مطلق، انتخاب شده است.

(۴): کتاب «شاه ِ نامه‌ها» – دکتر سیروس شمیسا – نشر هرمس – صفحه ۷۹۵

(۵): کتاب «نامه‌ی باستان» – دکتر میر جلال‌الدین کزازی – نشر سمت – صفحه ۳۲۷

(۶): همان

(۷): همان

(۸): کتاب «شاه ِ نامه‌ها» – دکتر سیروس شمیسا – نشر هرمس – صفحه ۸۲۷

امیرحسین‌ ایزدپناه
کاشان نیوز

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.