شمعی شدم که از دو سر آتش گرفته است

شعر کاشان فرداکاشان فردا ـ
جان از دل و دل از نظر آتش گرفته است
شمعی شدم که از دو سر آتش گرفته است

رفتی، خبر تمام شد اما نخوانده ماند
چون نامه‌ای که از خبر آتش گرفته است

دیوان ببند خواجه که این کلبه هم پر از
پروانه‌های بال و پر آتش گرفته است

این شمع‌ها که از غزلت شعله می‌کشند
این کلبه را تمام، در آتش گرفته است

من از کدام بیت به میخانه می‌رسم؟
از بوی می، مرا جگر آتش گرفته است

بیتی که می‌رسد به سر کوی یار کو؟!
این نارسیده پشت در آتش گرفته است

این گفته‌ی تو نیست که هر کس که در جهان
عاشق‌تر است بیش‌تر آتش گرفته است؟

حافظ! در این زمانه مجال غزل نماند
دیوان عاشقان مگر آتش گرفته است؟!

حافظ! تمام سرد شد این روزها جهان
باور مکن که سر به سر آتش گرفته است!

پروانه‌ها ز گوشه دیوان خواجه باز
پر می‌کشند و دور و بر آتش گرفته است

در این غزل چگونه صدای مرا شنید؟
با او که گفت یک نفر آتش گرفته است؟!

محمدسعید میرزایی
کتاب الواح صلح

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.