مشهد شهادت می‌دهد در خاک من گنجی است

عباس سوداییکاشان فردا

در كشور ايران كه دلتنگي فراوان است
كنجي براي گريه، اي مردم! خراسان است

كنجي كه جذاب است مثل خال كنج لب
كنجي كه در واقع تمام خاک ايران است

در نقشه سمت چپ، كمي بالا، تپش دارد
اين نقشه انسان است و مشهد قلب انسان است

در دلنشيني اين عروس از رامسر بهتر
او باعث شيريني قند فريمان است

مشهد شهادت مي‌دهد در خاك من گنجي‌ست
در آسمان فوج كبوترها نگهبان است

اي حسِ امشب! بادبان‌ها را بكش پايين!
بادي كه امشب مي‌وزد در شعر، توفان است

آقا! كمي هم درد دل دارم اجازه هست؟
با آن كه پيش از گفتنش شاعر پشيمان است

همسايه ما سال‌ها حرف از حرم مي‌زد
او مرد و اين قصه فرزندش پريشان است

ديروز مي‌خواندم شما حج فقيرانيد
امروز دور از دسترس، حج فقيران است

هر كس كه دست و بال او تنگ است، لايق نيست؟
يا هر كه پولش يبشتر باشد مسلمان است؟

***
يك لحظه خوابم برد، گويا در حرم هستم
اين‌جا كه حالا ايستادم زير ايوان است

پشت سرم مردي زيارت‌نامه مي‌خواند
از ظاهر او مي‌شود فهميد چوپان است

از روستاي كوچكي اطراف مشهد يا
از پيرمردان عشاير، از لرستان است

يك چوبدست و سفره ناني خشك پهلويش
انگار در جيب كتش يك جلد قرآن است

دستش به روي شانه‌ام ناگاه…، امري بود؟
مي‌خندد و زير لبش اين بيت پايان است:

مشهد مدينه، كربلا را در خودت درياب
جانان تو هستي، گنبد و گلدسته بي‌جان است

عباس سودایی

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.