کاشان فردا – جابر تواضعی / ای خانم تپلمپلی که صبح روز شنبه آمدی سینما و نهتنها تمام عیش من را بهعنوان تنها بیننده فیلم مُنَقّص کردی که کلی هم با رفتارت روی اعصاب من پاتیناژ کردی!
اول اینکه برای فیلم «قهرمان» یک ربع دیر آمده بودی و نه مثلاً «دینامیت»؛ بعد هی قرچقرچ چیپس خوردی؛ بعد با صدای بلند تلفن جواب دادی و در سالن خالی داد کشیدی؛ بعد همه وسایلی که روی صندلی کناری گذاشته بودی ریخت زمین؛ بعد از من ساعت پرسیدی (راستی موبایلات ساعت نداشت؟!)؛ بعد دوباره تلفن جواب دادی و از حال بچه پرسیدی و از خوراکی خاصی گفتی که خریدهای و میآوری که با هم بخورید؛ بعد آمدی ردیف جلو من نشستی؛ بعد دوباره از من پرسیدی چهقدر از تایم فیلم باقی مانده که با غیظ گفتم نمیدانم؛ بعد دوباره پرسیدی کجا فیلمبرداری شده که چون تخت جمشید را در اول فیلم ندیده بودی، طبیعی بود و چون حواست به لهجه شخصیتها نبود، طبیعی نبود؛ آن هم درست روی دیالوگهای ریز و در عین حال تأثیرگذار فرهادی که اگر از دستشان بدهی کل فیلم را نمیفهمی.
اینجا بود که دیگر ترمز بریدم و داد کشیدم که: «اینجا سینما است ها!» گفتی ببخشید، بعد پاهات را گذاشتی روی صندلی جلویی و مشغول چک کردن گالری گوشیات شدی؛ و هی عکس پسربچهای را – که بعید میدانم بچه خودت بود- عقب و جلو کردی و حواس من را هم پرت کردی. چون بر حسب غریزه و ناخودآگاه، فیلم فرهادی را دوباره میشود دید، اما گالری گوشی دیگران را تازه وقتی حواساش نیست، نمیشود دید. بعد دوباره تایم فیلم را پرسیدی و من این دفعه تسمهتایم پاره کردم… بعد یک ربع مانده به آخر فیلم، وسایلات را جمع کردی و رفتی که بروی، اما نه از دری که باز بود. هی رفتی به در آخر سالن مشت کوبیدی، بعد رفتی سراغ دری که باز بود و برگشتی، باز رفتی مشت کوبیدی به دری که باز بود…
اول تمام حسرتام این بود چرا نماندی تا فیزیکی از خجالتات دربیایم. بعد جاش را داد به این حسرت که چرا نماندی تا ازت چند تا سؤال بپرسم. مثل اینکه کی مجبورت کرده بود پول بدهی بیایی سینما وقت تلف کنی؟
چرا همین کار را با پرسه زدن تو خیابان نکردی؟ اگر دنبال تاریکی و خلسه سینما بودی، چرا با من و موبایل حرف میزدی و با صدای بلند؟ تا حالا به این فکر کردهای موقع حرف زدن با موبایل در یک جای ساکت که بقیه آمدهاند فیلم ببینند، لااقل داد نکشی؟ آیا از ترس من زود رفتی؟ … و سوالهای دیگر.
اولاش میخواستم اینها را ازت بپرسم. اما حالا این نامه را برایت مینویسم که شاید پیدات کنم و ازت حلالیت بطلبم و بگویم خاطرهای که برایم بهجا گذاشتی، تا اینجای کار پررنگتر از «قهرمان» است. آنقدر که اگر بخواهم دربارهاش بنویسم، مجبورم بروم یک بار دیگر فیلم را ببینم، بلکه خاطره تو کمرنگتر بشود و بفهمم چی به چی است.
از این نویسنده:
+ خواستن، توان پروازم داد
کاشان فردا را در اینستاگرام دنبال کنیم: https://www.instagram.com/kashanefarda.ir