غرفهای را در یکی از راهروهای حاشیهای نمایشگاه مطبوعات به اداره کل فرهنگ و ارشاد اصفهان اختصاص داده بودند. با دوستانم به داخل غرفه رفتیم و از رسانههای کاشان پرسیدیم. غرفه دار بلافاصله گفت: «آرمان»؛ و دیگر ادامه نداد.
انگار از کاشان، فقط آرمان را میشناختند؛ همان نشریهای که بیش از 18 سال، حداقل هر دو هفته یکبار روی کیوسک مطبوعات کاشان قرار میگرفت و حالا سه سالی هست که از آن خبری نیست.
«محمد امینی» صاحب امتیاز و مدیرمسئول باسابقهترین مطبوعه کاشان، میگوید: سه سال است که آرمان را منتشر نکرده و با توجه به اوضاع و احوال فعلی قصدی نیز برای انتشار مجدد ندارد.
همزمان با روز خبرنگار، با این چهره نام آشنای مطبوعات کاشان به گفتگو نشستیم. او را در حالی ملاقات کردیم که به تازگی از فیزیوتراپی برگشته بود.
چند سالی است کمردرد مزمنی وبال گردنش بوده و خود با شوخی و خنده میگوید: اینها حاصل و دستآورد 18 سال کار رسانهای در کاشان است! نشستنهای متمادی پشت کامپیوتر و زل زدن به صفحه مونیتور و نوشتن و اصلاح مطالب، هم دخل چشمانمان را آورد و هم آدرس فیزیوتراپی و مراکز توانبخشی کاشان را به ما یاد داد!
وقتی از او در باره علت بی انگیزگی برای انتشار آرمان پرسیدیم، در پاسخ جواب داد:
من در آن ایام جوانی یعنی دهه هفتاد متناسب با شرایط آن روز جامعه ایران و دیدگاههای فردیام با آرزوها و آرمانهایی به سراغ کار مطبوعاتی رفتم. اما متأسفانه شرایط جامعه در طول سالهای بعد به گونهای پیش رفت که تصورات و انتظارات بسیاری از علاقهمندان و کنشگران فرهنگی و مدنی، از جمله من، با تنگناها و بن بستهای جدی مواجه شد که نتیجه عملی آن دلسردی و ندامت و پشیمانی بوده است.
امینی ادامه داد: در واقع، هر چه پیش رفتیم، انگیزهها و تمایلات درونیم بیشتر و بیشتر زایل شد. به هر حال، باید پذیرفت که شرایط پیرامونی و اجتماعی که ما در آن زندگی و تعامل میورزیم و ادراکاتی که از طریق آن به دست میآوریم، بسیار مهم است. شما به همین جامعه امروز ما نگاه کنید؛ امروز با وجود همه تبلیغات رسمی آن چنانی، ازدواج برای جوانان ما تقریباً به یک امر محال تبدیل شده است؛ چرا باید در کشور ثروتمندی مثل ایران، برخی از شهروندان سر در سطل زباله کنند؟ البته اینها یکسری موضوعات کلی است که در سطح عینی و واقعی جامعه وجود داشته و در مجموع آدم را نسبت به بسیاری از واقعیات جامعه کنونی دلزده میکند.
در کنار اینها، فعالیت فرهنگی و رسانهای نیز سختیها و چالشهای خاص خودش را دارد، به ویژه در شهری با مختصات فرهنگی و اجتماعی کاشان؛ مجموعا آنکه انتظاراتی که ما داشتیم اصلا برآورده نشد.
چه انتظاراتی داشتید؟
من تا حدودی وضعیت و جایگاه فعالیتهای فرهنگی از جمله مطبوعات را در جوامع مختلفی بررسی کردهام؛ در همه جا مرسوم است که دولتهای محلی به ویژه از طریق شهرداریها که مجموعه متنوعی از کارکردهای خدماتی را به عهده دارند، از نهادهای فرهنگی مردمی و رسانههای محلی خصوصی غیرانتفاعی با اقدامات مختلف حمایت میکنند.در کاشان چنین چیزی مرسوم نیست؛ نه تنها حمایتی نیست، بلکه اگر در چهارچوب نقد وضعیت موجود یعنی کارکرد اصلی مطبوعات هم حرکت کنید، با انواع دشواریها و سنگاندازیها مواجه میشوید. کار رسانهای در کاشان خیلی سخت و طاقتفرساست. ما هم «خیلی پوست کلفت بودیم» که دوام آوردیم. برخی از آنهایی که باید از رسانه حمایت کنند، حمایت نمیکنند. انواع پوست خربزه هم زیرپایت میاندازند که به زمین بخوری! مجموع چنین شرایطی در عمل باعث آن میشود که اهالی رسانه در کاشان، دچار مشکل شده و در انجام کارکردهای مورد انتظار با موانع جدی مواجه باشند. کف انتظارات یک رسانه هم در کاشان برآورده نمیشود.
کف انتظار شما چه بود؟
کف انتظارات همان کارکرد معمول و متعارف مطبوعات و رسانه یعنی عاملیت داشتن در زمینه نقد وضعیت شهر است. برای انتقاد کردن رسانه هزینه تراشی نباید کرد. یک رسانه اگر نتواند انتقاد کند، اگر نتواند انتقادات و دیدگاههای شهروندان یا همان شهروندخبرنگاران را منتشر کند، اگر قرار باشد برای انتقادات هزینه پرداخت کند، چرا باید به کارش ادامه بدهد؟
به نظرم کسانی که در شهرهایی مانند تهران کار رسانهای میکنند مشکلات خبرنگاران کاشان را ندارند. امنیت حرفهای و شغلی خبرنگار کاشانی به مراتب از خبرنگار تهرانی پایینتر است. به همین خاطر به جِد معتقدم که همکاران مطبوعاتی در کاشان به واقع تلاش جانانه و فداکارانهای در حوزه خبر و خبررسانی داشته و به همین خاطر باید به آنها دست مریزادی جدی گفت.
یکبار که به خاطر شکایت یکی از مسئولان پرمدعای کاشان راهی دادگاه اصفهان بودم، در مسیر به هزینه و فایده فعالیت رسانهای در طول همه سالهای گذشته تامل نموده و به قول معروف حاصل کار را در ترازوی ذهنم سبک و سنگین میکردم. فکر میکردم که من به عنوان یک استاد دانشگاه که میتوانستم به کار اصلیام یعنی تدریس در کلاس درس بپردازم، چرا درگیر این روندهای قضایی و حقوقی شدهام؟ البته من با توجه به علایق و دغدغههایم وارد این کار شدم و اصطلاحا میدانستم که هرکس که خربزه میخورد، پای لرزش هم مینشیند! ولی طبیعتا این توقع هم هست که ورود به چنین حوزههای کاری مشقت باری مورد توجه مثبت و حتی تشویق و حمایت قرار بگیرد، نه آنکه در نهایت زمینه احساس ضرر و حتی خسران را در ذهنیت فرد ایجاد کند. با این تفاصیل، در کاشان رسانه مستقل با چالشها و محدودیتهای زیادی مواجه میباشد. وقتی میخواهی مستقل بوده و به جریانها وابسته نباشی، هزینه خیلی زیادی میپردازی.
دل سرد از آرمان شهر
محمد امینی، سال 70 وقتی که از اداره فرهنگ و ارشاد کاشان درخواست صدور مجوز «آرمان» را کرد، گمان نمیکرد سرنوشت نشریهاش به یک تراژدی تلخ و ماجرای طولانی تبدیل شود. بیش از ۶ سال برای اخذ مجوز تلاش کرد. در نهایت یکی از مدیران ارشاد شهرستان به او پیشنهاد میکند که برای تسهیل روند اخذ مجوز نام نشریه درخواستیاش را از «آرمان» که حساسیتهایی را برای عدهای در شهر ایجاد کرده بود، به «ایمان» تغییر دهد. او حتی با این تغییر نام هم موافقت میکند تا بلکه مجوز بعد از ۶ سال صادر شود. تا آنکه در تابستان 76 مجوز درخواستی او به همان نام آرمان صادر میشود.
امینی درباره علت انتخاب اسم این نشریه میگوید: هرکسی در زندگی شخصی و اجتماعی خود آرمانی دارد و برای رسیدن به آن آرمان تلاش میکند. ما هم در زندگی اجتماعی به دنبال آرمانهایی بودیم و گمان میکردیم رسالتمان این است که برای رسیدن به این آرمانها باید تلاش کنیم. برای همین اسم نشریه را آرمان گذاشتم.
آرمانهای شما چه بود؟
نقد و بهتر شدن شرایط جامعه، وجود عدالت و آزادی در همه اشکال خودش و یک زیست آبرومندانه برای شهروندان فارغ از معیارهای قراردادی و اینکه هرکسی و هرچیزی سر جای خودش باشد و افراد بر اساس شایستهسالاری سمت بگیرند. به هرحال، آن روزها جوان بودیم و پرشور.
دانشجوی دکترایی که برای رسیدن به آرمانهای اجتماعیاش به کار رسانهای روی آورده بود، حالا پس از گذشت دو دهه از پیگیری و فعالیت خود میگوید: در مجموع احساس خوشایندی نسبت به آنچه در طی این سالهای طولانی انجام شده، ندارم! نباید چنین حسی ایجاد بشود، ولی به هرحال وجود دارد. کاری هم نمیشود کرد!
از امینی میپرسیم: در این سه سال کسی سراغ آرمان را از شما نگرفت؟
پاسخ میدهد: از همکاران دانشگاهی چند نفری پرسیدند. البته برای اطلاع خودشان و رفع کنجکاوی شخصیشان. اما از مسئولان فرهنگی شهر هیچ کسی سراغ ما را نگرفت. درک چرایی این امر برای من چندان دشوار نیست. اما نباید شرایط اینگونه باشد که اصحاب رسانه به این ذهنیت برسند که شاید یک مطبوعه کمتر، زندگی برخی از آقایان مسئول، پشت میز ریاست بهتر. نباید بیتفاوتی به حدی برسد که تصور شود از اینکه چشمان یک فعال رسانهای نبیند استقبال هم میکنند و خوشحال میشوند که فعالان فرهنگی و رسانهای به این دلسردیها برسند. و الا چرا باید بعد از دو دهه تلاش هیچ مسئولی در این شهر سراغ یک رسانه را نگیرد؟ اصلاً هیچ کسی نگفت خرت به چند. مسئولان فرهنگی باید نسبت به این امور حساستر از بقیه باشند.
کاشان فردا را در اینستاگرام دنبال کنیم:
https://www.instagram.com/kashanefarda.ir