جنگها تمام میشود اما غم و اندوه آن سالهای سال با ملتها میماند. نمونه آن، جنگ هشت ساله ایران و عراق است. بیش از سه دهه از این جنگ گذشته و دیکتاتور بعثی عراق نیز سرنگون شده اما هنوز خانوادههای زیادی در ایران از آثار آن رنج میبرند؛ خانواده «احمد ژالهخواه» جانباز شیمیایی کاشانی یکی از این خانوادههاست. او در سن 24 سالگی و درحالی که مدت زیادی از جشن ازدواجش نگذشته بود، به خاطر «دفاع از کشور» لباس رزم پوشید. آقای ژالهخواه نگاهی به فرزندش میاندازد و میگوید: وقتی به جبهه رفتم این آقا پیمان دو سالش بود؛ حالا ۳۷ ساله است؛ مینا و اسما را هم نداشتم. به گوشهای خیره میشود و ادامه میدهد:تازه از سرکار آمده بودم؛ صدای امام را از رادیو میشنیدم که میگفت: «حتی اگر لازم باشد من هم به جبهه میروم»، وقتی این حرف امام را شنیدم در سپاه ثبت نام کردم. مدتی بعد به اصفهان اعزام شدم و بعد از آن دو شب در اهواز ماندم و پس از آن به منطقه عملیاتی فاو اعزام شدیم.
او وقتی به فاو میرود با توجه به تواناییاش راننده قسمت پشتیبانی میشود.
_خاطره روز شیمیایی شدنت را بخاطر داری؟
-اردیبهشت سال ۶۷ بود. بچهها از من خواستند قبل از عملیات آنها را به حمام برسانم تا غسل شهادت کنند و سپس به خط مقدم برسانمشان. قبل از ظهر با حمله غافلگیرانه عراق مواجه شدیم؛ آب میریختیم تا آنها به خط یک نرسند ، آب تا کمربندشان بیشتر نبود، اصلحههایشان را بالا گرفتند ، از خط یک رد شدند و خط را گرفتند. من و همرزمانم مجبور شدیم به خط دو که نامش کاتیوشا بود برویم. ترس و اضطرابی نداشتم ؛ بلاخره بخاطر ناموس و وطنم رفته بودم.
ژالهخواه ادامه میدهد: در کاتیوشا من مشغول شدم و میان بچه ها آب پخش کردم ؛ مجروحانمان هم در بیمارستان صحرایی فاو بستری شدند. در همان بیمارستان ناهار را میان بچهها پخش کردم. ساعت ۵ و نیم بود که عراق خط دوم را هم گرفت و نزدیک ما شیمیایی زد.
تصاویر وحشتناک شهداء و مجروحان حملات شیمیایی صدام پس از سالها هنوز خاطر هر بینندهای را آزرده میسازد. اما این رزمنده کاشانی همه آنچه را که نسل امروز درباره شیمیایی شنیدهاند، از نزدیک دیده است. او میگوید: از شدت شیمیایی بعضی بچه ها میلرزیدند و بعضی ها پوستشان تاول میزد و سرخ میشد. همه بچهها ، چه آنهایی که شیمیایی شده بودند و چه آنهایی که خمپاره خورده بودند را به بیمارستان بردیم. چون با بچه هایی شیمیایی شده در ارتباط بودم و آنها را تا بیمارستان به دوش کشیدم من هم شیمیایی شدم. بیمارستان خیلی گرم بود ؛ بعضی بچه ها شربت درست کردند ، متاسفانه شربت شیمیایی شده بود. 150 نفر از بچه ها شربت را خوردند، هرکس شربت را خورده بود شیمیایی شد و به سرفه افتاد.
ژالهخواه میگوید: در همین شرایط وحشتناک عراقی ها خط سه را هم گرفتند. از فاو عقب نشینی کردیم.
-شیمیایی چه تاثیری در زندگی ات گذاشته است؟
از آن زمان دیگر این یادگار جنگ با من مانده است؛ گاهی گوش هایم عفونت میکند یا چشم هایم تار میشود.
اکثر کسانی که شیمیایی شده اند مشکل تنفسی دارند ؛ من هم با ریه ای که سه سوراخ دارد نفس میکشم و سرفه ام همیشگی است.
دخترش دنباله حرف او را میگیرد و میگوید:
وقتی تازه از جبهه بازگشته بود حتی حوصله تخمه خوردن ما را هم نداشت ؛ انگار صدای کوچیک ترین چیزی اعصابش را بهم میریخت. شیمیایی روی اعصابش تاثیر گذاشته بود.
_دنبال درمان نبودهای؟
شیمیایی درمان قطعی ندارد اما اگر داروی خوبی باشد فقط سرفه ها کمتر میشود. این یادگار جبهه با ما هست.
کاشان فردا را در شبکههای اجتماعی دنبال کنید.