یک مشت استخوان تانک‌ها را مجبور به عقب‌نشینی کرد

یک مشت استخوان تانک‌ها را مجبور به عقب‌نشینی کردکاشان فردا – یک مشت استخوان تانک‌ها را مجبور به عقب‌نشینی کرد.

ولی من باید شهادت دهم یک مطلب را که به چشم خود دیده‌ام، و آن در روز ۱۳ آبان ۱۳۵۷ ش/ ۴ اکتبر ۱۹۷۸ م. بود که دانشگاه را بچه‌ها باز کردند و رئیس دانشگاه، یک مشت استخوان، یعنی دکتر عبدالله شیبانی، جلو در دانشگاه پیشاپیش بچه‌ها ایستاد.

بچه‌ها به جانب محسمه رفتند، به دستور فرمانده نظامی، تانک‌ها از در بزرگ خواستند داخل شوند، پیرمرد شیبانی جلو رفت و ایستاد و گفت: «مگر از روی جسد من رد شوند، اینجا جای تانک نیست.»

از دور تیراندازی شروع شد. شیبانی خود را به دانشکده ادبیات رساند که نزدیک‌ترین دانشکده به زمین چمن بود. تلفن را برداشت از اطاق دکتر اشراقی معاون دانشکده، فرماندهی نظامی را گرفت و فریاد زد: (عین عبارت را نقل می‌کنم) «آقا بس کن! خجالت نمی‌کشید؟»

و از آنطرف‌ حرف‌ها زده می‌شد که دکتر شیبانی تکرار کرد: «گفتم بس کنید. بگو تیر نیندازند. تو مسئول جان بچه‌ها خواهی بود.» و گوشی را گذاشت.

بیشتر بخوانیم:
+ تو که استاد مُرده‌فروشی هستی، حالا برو خودت را بفروش

البته تانک‌ها عقب رفتند. تیراندازی هم قطع شد. بچه‌ها به زحمت مجسمه را پایین آوردند و با زحمت به وسیله کامیون و جرثقیل آنرا در خیابان کشاندند تا بر فراز پل حافظ بردند و از آن‌جا بزیر انداخنتند.

و این ۱۳ آبان از روزهایی است که یک وقت در تاریخ از نوع ۱۴ ژوئیه ثبت خواهد شد.

البته تعجب می‌کنید که این حرف‌ها را چطور یک مشت استخوان زد. او روز قبل همه استادان را خواست و گفت: باید از من حمایت کنید مردم به دانشگاه می‌آیند. باید با مردم برخورد عاقلانه داشت. علاوه بر آن او اهل کاشان بود و حریف او فرماندار نظامی هم کاشی (۱) بود، و هر دو خوب همدیگر را می‌شناختند و شاید هم به احترام هم‌ولایتی بود که فرماندار کمی عقب نشست.

(۱) فرماندار نظامی در آن‌روز تیمسار غلامعلی اویسی بود. تیمسار اویسی متولد فردو قم بود، ولی در نزدیکی‌های کاشان مزارع کشاورزی و دامداری داشت.

باستانی پاریزی – نون جو دوغ گو – ص ۴۱۶

کاشان فردا را در اینستاگرام دنبال کنیم:  https://www.instagram.com/kashanefarda.ir

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.